احوال و مقامات و ارکان توبهٔ نصوح
بزرگان فرمودهاند که حصول مقام توبه نصوح، موقوف است بر تقدّم سه حال و مُقارنت چهار مقام و مُداخلت پنج رکن.
احوال سهگانه عبارتند از: انتباه، زَجر، هدایت. انتباه، حالی است که در بدایت توبه به دل فرود آید و او را از خواب غفلت بیدار سازد. زجر، حالی است که او را از اقامت منازل غرور و ضلالت بیرون کشد. هدایت، حالی است که دل را به طریق مستقیم دلالت نماید.
مقامات چهارگانه که مقارن توبهاند: اول – رؤیت عیوب افعال. دوم – رعایت. سوم – محاسبت. چهارم – مراقبت.
رؤیت عیوب افعال آن است که به اعمال خود به نظر استحسان ننگرد، بلکه آن را معیوب و ناتمام داند. زیرا برائت اعمال از شوائب حظوظ نفس و هوی میسّر نشود الّا اهل نهایات را، و خلوص اعمال از حظوظ نفسانی امری است که اهل تحقیق را به نظر دقیق حاصل آید.
رعایت آن است که ظاهر و باطن خود را پیوسته از قصد مخالفت و میل بر آن محافظت کند. اگر کسی از معصیتی توبه کند، لیکن چون آن را ببیند یا بشنود یا به خاطر گذراند، حلاوت و لذت یابد او تائب نشده است. پس تائب واقعی پیوسته ظاهر و باطن را رعایت کرده و در ازاله تَلَذُّذ از ذکر ذنب، سعی میکند. چه ارتکاب معصیت، ذنب ظاهر است و تلذّذ از ذکر بعد از ترک، ذنب باطن. اگر به کلی ازاله التذاذ مذکور از سعی حاصل نشود، باید که انکار آن در دل نگاه دارد و از خداوند متعال به دعا و تضرّع مسئلت نماید که آن را از خاطرش محو گرداند و او را به عبادات و طاعات مشغول سازد.
محاسبه آن است که مُتَفَقِّد و مُتَفَحِّص افعال و احوال خود باشد و روز به روز، بلکه ساعت به ساعت آنها را حصر و احصاء نموده بر نفس خود مطلع باشد. محاسبه بر دو قسم است: پیش از عمل و بعد از عمل.
محاسبه پیش از عمل آن است که از موجبات معاصی بپرهیزد و چون چیزی از خاطرش بگذرد و عزمی کند، فعلی را که مقتضای خاطر است، تفقّد و تفحّص کند که آیا این عمل مقارن به رضای حق است یا از مُستَدعیات نفس. اگر از قسم اول بود امضاء کند واِلّا نفس را از میل و رغبت به آن مذمّت نماید.
در حدیث نبوی(ص) آمده: «کاری را که اراده کردهای در مَآل و عاقبت آن بیندیش، اگر خیر باشد به جای آور و اگر فساد و شر باشد بپرهیز». و نیز فرمودهاند: تَثَبُّت و توقّف در هر فعل از امور واجبه و محتومه است که آن کار به نهجی واقع شود که به رضای حق باشد.
در حدیث آمده: «هر فعلی از افعال بنده را در سه دیوان نشر کنند. اول گویند کاری که کردی، آیا مُجاز به انجام آن بودی یا پیروی از نفس کردی؟ اگر از این دیوان سالم درآید که به انجام آن مَأذون بوده، دیوان دوم نشر کنند و گویند آن عمل را چگونه کردی؟ زیرا هر عمل شرایط و واجباتی دارد و هر عبادت باید به نهجی واقع شود که خداوند متعال فرموده. اگر از این دیوان هم سالم برآید که رعایت آداب و محافظت شرایط و ارکان نموده، دیوان سوم نشر کنند و گویند آن عمل را برای که کردی؟ اگر خالصاً لِوَجهاللّٰه انجام دادی، پس اجر و مزد تو بر اوست، و اگر به نظر استحسان مردم و سایر اغراض انجام دادی مربوط به خلایق است، پس مزد و اجر تو بر ایشان است».
محاسبهٔ بعد از عمل آن است که در آخر روز بلکه در آخر هر ساعت آنچه از تو صادر شده تفحّص کنی، اگر طاعتی باشد از طاعات خدا شکر و حمد او به تقدیم رسانی، و اگر معصیتی باشد نادم بوده و به مذمّت نفس بپردازی و استغفار نمایی.
مراقبت آن است که پیوسته ملاحظهٔ رقیب کنی، یعنی در تمام حرکات و سَکَنات، خداوند متعال را رقیب و مطّلع بینی. حضرت رسول اکرم(ص) فرموده: وقتی گناهی انجام میدهی، اگر اعتقاد داری که خداوند متعال ناظر نیست، در حد کفر باشی و اگر اعتقاد داری که حقتعالی ناظر است و به نظر او متوجه معصیت میشوی، خدا را اَهوَن و اَحقَر ناظرین تصور کردهای!
ارکان پنجگانه که بنای توبه بر آن است و بدون آن توبه مقبول درگاه الهی نیست: اول – اَدای فرایض. دوم – قضای مافات. سوم – طلب حلال صِرف. چهارم – ردّ مظالم. پنجم – مجاهده با نفس.
ادای فرایض آن است که هر فرض که بر وی متوجه میشود از اوامر و مَنهیّات شرعی در اوقات و ساعات معیّنه بر آن قیام کند. از جمله فرایض مهمه تائب آن است که در صورت امکان به تعلّم آنچه بر او واجب گشته پردازد.
قضای مافات آن است که عبادات و طاعات واجبی را که ترک نموده، به قضای آنها مشغول شود الّا آنچه قضا ندارد که در آنجا به مجرّد ندامت و عزم بر فعل واجب اقتصار کند.
طلب حلال به تصفیه طعام و شراب و لباس و مسکن از شوائب حرمت و شُبهَت، که تصفیه آن در تصفیه باطن اثر کلی دارد و شریعت امر بر التزام آن فرموده است.
ردّ مظالم که آن بری کردن ذِمّه است از حقالنّاس، و این قسم برائت ذِمّه از مهمّات است. اِضاعهٔ حقاللّٰه را نَدَم و عزم دافع است، اما جبران اضاعهٔ حق غیر جز به رضای صاحب حق محال است، لذا تشدید بر این بیشتر شده است.
پس محقق گردید که ردّ مظالم در تحقق توبه به غایت دخیل است. اگر مَظلَمَه از قبیل اموال بوده و عین آن موجود، به صاحبش رساند. اگر غایب بود به حضور رسد یا طلب او نماید و اگر مُتَعَذِّر شود، برای او تَصَدُّق دهد. اگر آن شخص مرده باشد به وارث او دهد و بر تقدیر تَعَذُّر بر صدقه قیام کند. اگر عین مال تلف شود به مثل یا به قیمت آن تلافی کند و اگر قدر آن معلوم نشود، آنقدر به صاحب آن دهد یا صدقه نماید که برائت ذمّه حاصل شود.
اگر مظلمه از قبیل جنایات باشد به قصاص یا دیه یا اِستحلال، برائت ذمّه حاصل کند و اگر از قبیل هَتک عِرض باشد به طریق معذرت پیش رفته استحلال جوید و در صورت موت صاحب حق یا غیبت مُنقَطِعه او، برایش استغفار کند و در اِکثار حسنات بکوشد.
مجاهدت و مخالفت با نفس آن است که او را به انقطاع و فِطام از مألوفات و به منع شهوات وادار کند تا به ترک لذات طبیعی عادت نماید و به تِذکار مألوفات محرّمه مُتَلَذِّذ نباشد تا ظاهر و باطن او در توبه، مستقیم بود و بر ادای فرایض صابر و راضی گردد؛ در این وقت توبهٔ او توبهٔ واقعی خواهد بود.
در اخبار آمده است که بندهای از اُمَم سابقه توبه کرد و سالها به عبادت و اطاعت پرداخت، ولی قبولی توبه بر او ظاهر نشد. به یکی از انبیاء آن زمان تقریر حال نمود و درخواست دعا برای قبولی توبه خود کرد. آن نبی قبولی توبهٔ او را از خداوند متعال مسئلت نمود. خطاب رسید سوگند به عزّت و جلال خود، توبهٔ او را قبول نکنم زیرا حلاوت و لذت آن گناه که از آن توبه کرده هنوز در دل اوست.
توبه مرکّب است از نَدَم و عزم. بسا افرادی که توبهٔ آنها کاذب بوَد و اسم توبه بر ایشان راست نیاید. علامت صدق عزیمت آن است که در اوقات مُتَجدِّده پیرامون آن نگردد، از اهل معصیت نفرت داشته و به دیدن و شنیدن معصیت لذت نیابد، بلکه اِستکراه از آن در نفس خود مشاهده کند. مُعین بر صدق عزیمت، عُزلت است یعنی مهاجرت از اِخوانُالسُّوء و صَمْت و قِلّت اَکل و احراز قوت حلال و مطالعه آیات و اخبار.
_
درجات توبه
توبه را مراتبی است: توبهٔ عوام از زَلّت، توبهٔ خواص از غفلت، توبهٔ خاصُّالخاص از رؤیت اوصاف بشریّت. توبهٔ عوام از معصیت به طاعت است؛ توبهٔ خواص از طاعت به توفیق است، طاعت خود نبیند همه توفیق بیند؛ توبهٔ خاصُّالخاص آن است که میخواهد از رؤیت توفیق به مشاهدهٔ حق رسد. «اَعُوذُ بِعَفوِکَ مِن عِقابِکَ» اشارت بر نظر عوام است. «اَعُوذُ بِرِضاکَ مِن سُخطِکَ» اشارت بر نظر خواص است. «اَعُوذُ بِکَ مِنکَ» الهی از تو به تو پناه میآورم، از تو به سوی تو میگریزم، اشاره بر نظر خاصالخاص است.
بزرگان فرمودهاند که توبه دو قسم است: توبهٔ اِنابت و توبهٔ استجابت. توبهٔ انابت آن است که توبه کند از خوف عقوبت الهی؛ توبهٔ استجابت آن است که توبه کند از شرم کرم الهی.
خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: «وَ اَنیبُوا اِلیٰ رَبٍّکُم»؛ ای ایمانآورندگان به مقام انابت برآئید که مقام انابت بسی برتر است از مقام تَوبَت. توبت بازگشت بنده است از عصیان به طاعت، و انابت بازگشت بنده است به سوی خدای تبارک و تعالی به قدم دل.
انابت، از وادی نفاق به قدم تسلیم به وادی سَکینت آمدن؛ از وادی بدعت به قدم صدق به وادی محبت آمدن؛ از وادی تفرُّق به قدم انقطاع به وادی جمع آمدن؛ از وادی دعوی به قدم اِفتقار به وادی تَفرید آمدن.
توبه را درجاتی است:
اول – توبهٔ عُمّال و آن رجوع است از اعمال بیفایده به اعمال صالحه.
دوم – توبهٔ متّقیان و آن رجوع است از فضولات و شبهات و اکثر مباحات.
سوم – توبهٔ زُهّاد و آن رجوع است از غفلت به حضور و از رغبت دنیا به نفرت از آن.
چهارم – توبهٔ مقرّبین و آن رجوع است از حسنات خود به حقتعالی. چنان که بزرگان فرمودهاند: حسنات اَبرار سیّئات مقرّبین است و بعد از انتقال به درجهٔ عُلیا آنچه را که اهل درجهٔ سُفلیٰ حسنه دانند، اصحاب درجهٔ علیا از آن تائب شوند و آن را گناه اعتبار کرده توبه از آن را بر نفس خود لازم دانند.
پنجم – توبهٔ موحّدین و آن رجوع است از ماسوای حق به سوی حقتعالی.
اگر توبه را که حسنه است از خود دانی باید از آن خودبینی توبه کنی و بدانی که تَیسیر این حالت از الطاف خفیّه الهی است. و نیز فرمودهاند: اگر کسی به طاعت خدا بازگردد به جهت خوف عقاب، رجوع او را توبه گویند. و اگر به طاعت خدا بازگردد به جهت طمع ثواب، رجوع او را انابت خوانند. و اگر بازگشت او به جهت امتثال امر و استحقاق عبودیت باشد نه از جهت خوف عقاب و طمع ثواب، او را صاحب اَوبَت گویند.
عارفین مطلقا انواع توبه را که از مؤمنین واقع میشود تا به درجهٔ ولایت نرسیدهاند و عروج به ذُروه مقرّبین ننمودهاند، تسمیه کنند به توبهٔ مطلقه «تُوبُوا اِلَی اللّٰهِ جَمیعاً اَیهَا الْمُؤمِنُونَ لَعَلَّکم تُفلِحُونَ». اما توبهٔ عارفین را انابت گویند «وَ جاءَ بِقَلبٍ مُنیبٍ» و توبهٔ حضرات انبیاء و اوصیاء و اهل توحید را اوبت خوانند «نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّابٌ».