خاک گذرگاه عارفان
سودای تمنای سلوک طریق حق، سرهای ملوک معنوی را شاید و از دست هر گدای بینوایی فتح این باب اعظم برنیاید. اگر از تصرف ابلیس پر تلبیس خلاصی توان یافت، و لباس اسلام و کسوت ایمان از جهان جان بدر توان برد، دولتی است تمام و سعادتی است مدام.
با چندین هزار آفات که در راه آدمی بنهادند و به چندین گونه ابتلا که او را مبتلا نمودند و از دامگاه دنیا که «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ » است و از دامگاهی که هفت دانهٔ « مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ » در آن پاشیده شده، اگر توفیق و نظر و عنایت الهی نباشد، چگونه رهایی توان یافت.
حضرت آدم علیهالسلام را با آن همه شرف و مرتبه بیش از یک دانه منع نکردند « وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ ». چون توفیق امتناع با او رفیق نشد، به دام عصیان و نسیان افتاد « وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ » و چون توفیق، رفیق او شد « اِصْطَفَىٰ آدَمَ » بود.
چون توفیق با حضرت آدم(ع) رفیق نشد، کامگاه بهشت که « وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ » او راه دامگاه گشت. ابلیس به یک دانه دو صید میکرد « فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ » دنیا او را دامگاه بود، چون توفیق یار گشت، کامگاه آمد که به کلمه « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا » به کام « ثُمَّ اجْتَبَاهُ » رسید.
هریک از سلاسل و اغلال که برای شقی واشقی ساختند، از آن هفت متاع بود و هر درکه که از درکات دوزخ برایشان ساختند، از سرمایه «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ » بود. این هفت شهوت را هفت در دوزخ گشاده کردند «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ ».
توفیق الهی طایفهای را بر صوب درجات عالیه « وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا» بر جادهٔ «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ » به قدم « وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ » به معاد « فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ» رسانید.
توفیق الهی طایفهای را هم به سوی درکات به کمد قهر « وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا » بر جاده « فَأَمَّا مَنْ طَغَىٰ » به قدم « وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا » به معاد « فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ» رسانید.
اگر توفیق الهی نباشد، چگونه میتوان از عذاب الهی رست و بند طلسمات اعظم او را با کدام قدرت و قوت توان شکست؟
نور هدایت حق که حقیقت جذبه است، اهل طبع را از اسفل طبیعت میرباید و به علو قربت میرساند. نفس در این حالت که به تصرف جذبه «اِرْجِعی» به مرجع خود میرسد، از عوالم مختلفی که گذر کرده و آمده، باید بار دیگر گذر کند. حکمت این آمد و شد آن که به عوالم حق آشنا شده، و از هر عالمی گنجها و اسراری که تعبیه شده است بردارد و بدانها آشنا گردد.
در ابتدا که از عوالم مختلف گذر میکرد و میآمد، در هر عالم چیزی به وام میگرفت و از خود، آنجا گرو مینهاد. در مراجعت تا وام هر مقام را نپردازد و رهن خود را بازنستاند، نگذارند که بگذرد.
روندهٔ زنده آن است که از صفات خاک بگذرد، و صفات خاک، ظلمت و کثافت و ثقل و کدورت است. از خاصیت ظلمت، جهل و نابینائی برخیزد. از خاصیت کثافت، بیرحمی و بیشفقتی و سخت دلی پدید آید. از خاصیت ثقل، خست طبع و رکاکت و فرومایگی و دنائت و خواری ظاهر شود. از خاصیت کدورت، تفرقه خیزد. سالک این جمله صفات ذمیمه را از خاک به وام گرفته و در مقابل، کرم و فتوت و مروت و رحمت و شفقت و رأفت و علم و یقین و صدق و صفا و رفعت و شرف و نورانیت، رهن نهاده است.
پس از مقام خاک نتواند گذشتن تا وام خود را نپردازد، و به مقام اصلی خویش نرسد تا رهن خود را باز ستاند. چون این وام ها را رد کند و رهن خود باز ستاند، به مقر اصلی واصل آید. در این مقام است که او را به سلطنت خلافت نصب کنند، و به خلعت نیابت و به منشور سیادت بر جملگی عوالم غیب و شهادت مالک گردانند «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ »