زیباشناسی در پرتو تزکیهٔ نفس
از مهمترین وظایف سالک این است که زیباشناس باشد، بداند زیبایی چیست و زیبا کیست وگرنه خود را در فضای محدود و منحوس هویپرستی محبوس مینماید. منطقیّون در برابر این موضوع که زیبایی چیست و زیبا کیست، در پی آنند که زیبایی از کدام جنس و فصل است، آیا از مقولهٔ کمیّات است یا کیفیات، انفعالات یا اضافات، جواهر یا اَعراض و این که آیا میتوان برای آن فرمولی تهیه کرد یا نه؟
امور فوقالذکر همه مربوط به زیبایی ظاهری و جزئی است، اما زیبایی منحصر به زیبایی ظواهر نیست. در مقابل زیبایی ظاهری، انبوه زیبائیهای باطنی قرار دارند و در میان آنها، کاملترین و عالیترین زیبایی نمایان است؛ چنان زیبایی که کیستی و چیستی بر آن راه ندارد. در برخی مردان الهی نیز در مقام اتصال، چیستی و چگونگی نمیتواند وجود داشته باشد، زیرا چنان زیبایی «مِمّا یُدرَکُ وَ لا یُوصَفُ» است که ادراک شود ولی به وصف درنیاید. خوشا به حال آنان که چنین زیبا و زیبایی را مشاهده نمودهاند.
کسی که از زیبائیهای باطن و زیبای مطلق بیخبر است و زیبایی را تنها در ظواهر میداند، او حقیقتاً زیبایی را درک نکرده است. هر یک از حواس نوعی زیبایی را درک میکند، چنان که ادراک زیبائیهای گلها، ستارگان، زمین و آسمان، اقمار و شُمُوس، طلوع و غروب آفتاب همه مخصوص قوهٔ باصره است و سایر قوا مانند سامعه، لامسه، شامه و ذائقه را از آن بهرهای نیست. زیبایی زیبای حقیقی را تنها دیدگان عقل سلیم میتواند مشاهده کند. البته چون انسان خود را به این مقام رساند، آنگاه حتی دیدگان و سمع و شامه و لامسه و ذائقه ظاهری او هم زیبایی حقیقی را ادراک مینماید، زیرا همهٔ آنها تحت فرمان عقل الهیاند و در این مقام، انسان در اوجی برتر از احساس و خیال قرار گرفته است.
نیروی مقدس زیباییشناسی را خداوند تعالی در انسان به ودیعه نهاده است. عدهای برآنند که این سرمایههای وجدانی و فکری پس از احساس و تجربه حاصل شده است. گویند که ذهن در ابتدا خالی محض بوده و سپس اینها از روزنه و دروازههای حواس وارد شدهاند؛ لکن بعضی معتقدند که محتویات قلبی و ذهنی و احکام آنها دو بخش است: قسمتی از آنها پس از احساس حاصل شده و قسمتی دیگر فطری انسان است. قرآن مجید در این باره میفرماید: «وَ الشَّمسِ وَ ضُحیٰها وَ الْقَمَرِ اِذا تَلیٰها وَ النَّهارِ اِذا جَلّیٰها وَ اللَّیلِ اِذا یَغشیٰها وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْارضِ وَ ما طَحیٰها وَ نَفسٍ وَ ما سَوّیٰها فَاَلهَمَها فُجوُرَها وَ تَقویٰها قَد اَفلَحَ مَن زَکّیٰها وَ قَد خابَ مَن دَسّیٰها».
سوگند آخر به صراحت دلالت دارد که به طور حتم و یقین، فُجور و تقوی فطری است. انسان از ابتدا مجهّز به این الهامات فطری گردیده و غریزهٔ زیباییشناسی در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است.
در زمان حضرت رسول اکرم(ص) فردی به این آیه شریفه برخورد: «تَعاوَنوُا عَلَی الْبِرٍّ وَ التَّقویٰ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْاِثمِ وَ الْعُدوانِ»، خواست معانی حقیقی برّ و تقوی و اثم و عُدْوان را بداند، پیش آن بزرگوار رفت. حضرت فرمود: «قبل از اینکه پرسش کنی آیا مایلی که سؤال تو را اظهار کنم»؟ عرض کرد بفرمائید یا رسولاللّٰه. حضرت فرمود: «تو آمدهای که از معانی حقیقی برّ و تقوی و اثم و عدوان بپرسی»، آنگاه انگشت مبارک خود را به سینهٔ آن مرد گذاشت و فرمود: «این سؤال را به قلب خود مطرح کن و پاسخ را از دل خود بشنو، زیرا خداوند فجور و تقوی را بر دل انسان الهام فرموده است». البته در این راه انسان محتاج مربّی حقیقی است که حس و درک زیباییشناسی او را پرورش دهد.
زیبایی حقیقی در عوالم باطنی است و آنچه در این جهان ظاهر شده، جلوهای از زیبایی آنجاست و آخرین مرحله ادراک زیبایی، مشاهدهٔ جمال ازلی است. بنابراین باید به ادراک زیبائیهای باطنی پرداخت. چه بسیارند افرادی که زیبایی و جمال را تنها در ظواهر مشاهده میکنند و به علت بیخبری از زیبائیهای باطنی، زیبایی صاحبان اخلاق و صفات الهی را مشاهده نمیکنند. اما آنان که معتقدند زیبائیها در اخلاق الهیه است، میکوشند این حس زیباشناسی را در خود و دیگران زنده کنند.
یکی از وظایف مهم رهبر و مرشد حقیقی، پرورش حس زیباشناسی در طالبین است. کسانی که زیبایی را در مکارم اخلاق مشاهده کنند، غیبت نکرده و دروغ نمیگویند. کسی مرتکب دروغگویی و خیانت میشود که زیبایی راستی و امانت را مشاهده نکرده باشد، باید در اینان حس زیباشناسی را پرورش داد.
بدبختترین فرد کسی است که در محدودهٔ زیبائیهای ظاهری محبوس باشد. کسی که اسیر نفس و ظواهر باشد و خود را در فضای محدود و منحوس عالم نفسانی محبوس کند، راه حریّت و کمال را بر دل و جان خود مسدود میسازد. بزرگترین دام شیطانی عشق به ظواهر است که روح و دل او را از تکامل باز میدارد و توان انجام شایسته وظایف را از او سلب مینماید.
افرادی که از زیبائیهای روحی و باطنی بیخبرند، باید خود را به دیار عاشقان حقیقی برسانند و خویشتن را در معرض طوفانهای شدید کلام بزرگان قرار دهند، تا ابرهای سیاه خودپرستی را از افق فکر آنان پراکنده سازد و به ودایع «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّیٰها فَاَلهَمَها فُجوُرَها وَ تَقویٰها» رسانده و به ادراک زیبایی جمال ازلی موفق گرداند.
بزرگان اتصالاً هشدار میدهند که ای مردم دنیا به عهد الهی وفادار شوید تا دنیا شما را نفریبد! بدانید آنجا که مکرپردازی و حیلهگری، هشیاری نامیده شود، هشیاریها به واسطه تخدیر عامل خودخواهی از عرصه حیات رانده شدهاند!
ای مردم دنیا! شما از خود بیگانهاید، بیائید خود حقیقی را بشناسید. مادام که انسان بیگانگی از خود و پستی و حقارت آن را درک نکند، به خودآشنایی نرسد. خودآشنایی زمانی آغاز میگردد که آدمی طعم تلخ از خودبیگانگی را چشیده و خودهای گذشته و فرسوده و فعالیتهای منحوس و تکراری را از خود طرد کند. حصول این موفقیت منوط به درک عظمت استعدادهای خود است. چه در آن صورت نمیگذارد این عظمتها به قلمرو بیگانگی از خود برگردد، و آن خودی را که سرمایه سعادت ابدی است، ارزان بفروشد؛ چنان که قرآن مجید در حق آنان میفرماید: «وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشریٖ نَفسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّٰهِ»؛ از مردمان کسی است که خود را برای رضای خدا میفروشد.
در این تحولات، خودهای گذشته و فرسوده مورد بیگانگی قرار میگیرند و خودهای تکامل یافتهتر با چهرهٔ زیبا وارد درون میگردند، در این مقام است که اجازهٔ ورود به حوزهٔ لقاءاللّٰه و رضواناللّٰه در ایاماللّٰه حاصل میشود.
آری کسی که خود را بشناسد، راه حق را طی میکند و خویشتن را در مجرای معاملهگری با هوی و هوس قرار نمیدهد. اما فردی که قدرت حقگویی ندارد، چگونه میتواند شخصیت با عظمت مردان الهی را بشناسد. او که نادان به خویشتن است، به نیازهای باطنی خویش هم نادان خواهد بود و آن که خود را شناخت، نیازهای معنویش را خواهد دانست.
اساسیترین نیازهای باطنی انسان تصفیه و تزکیه است که علت خودشناسی و زیباشناسی است. هرچه این تصفیه و تزکیه در سطح بالاتری به مقام تحقق برسد، حجابهای باطنی از چهرهٔ زیبای شخصیت او بیشتر برداشته شود. عاشقان جمال حق آنانند که به کلی آن حجابها از چهرهٔ خود حقیقی ایشان برداشته شده است.
_
تزکیه، تبخیر معنوی نفس
انسان مرکّب است از دو عنصر یا دو قوهٔ مخالف و متخاصم: جسمانی و روحانی، حیوانی و انسانی، سُفلیٖ و عُلویٖ. عنصر عالی و ملکوتی را نفس ناطقه و عنصر سفلی و جسمانی را نفس حیوانی نامند. در این عالم انسان موظف است که نفس حیوانی را در خود تربیت نموده، آن را نورانیتر و لطیفتر کند تا بتواند خود را از آلایشها پاک و صاف نماید و وحدتی کامل تشکیل داده، دوگانگی را مبدّل به یگانگی گرداند و به مقام وصلت رسد.
بنابراین در پاسخ این سؤال که آیا نفس ناطقه کامل است یا ناقص، توان گفت که نفس ناطقه کامل به شرط است، یعنی خود کمال ذاتی دارد ولی تجلی آن مشروط بر این است که به وظیفه اصلی و حیاتی خود عمل کرده، نفس حیوانی را از جنس خود سازد. چه نفس حیوانی در پای نفس ناطقه مانند زنجیری است که او را از پرواز در فضای آزاد عالم ملکوت باز میدارد؛ و تا این زنجیر را در پای دارد نمیتواند با روح ملکوتی اِمتِزاج و اتحاد کند.
تزکیهٔ نفس شبیه تصفیه آب استخری است که قسمت بالای آن به علت مجاورت با هوای صاف و باد، پاکتر و صافتر است، ولی قسمت پایین آن به جهت مجاورت با گِل و لای و سایر اشیاء ساقط شده در آن، همیشه ناصاف و پر از لجن است.
طبقه فوقانی و صاف آب استخر، مثال نفس ناطقه است و قسمت پایین آن، مثال نفس حیوانی. این آب وقتی میتواند به آسمان صعود کرده و با ابر وصلت نماید که به کلی بخار شود و کیفیت خود را تغییر داده و لطیفتر گردد. در جریان این تبخیر، مواد کثیف و سنگین در ته استخر باقی میماند؛ این مواد مثال عناصر مادّی است که پس از مرگ از هم گسیخته شده در روی زمین باقی میماند.
کیفیت تبخیر آب استخر و پیوستن آن به ابر که شبیه رسیدن نفس ناطقه است به عالم ملکوتی، بر دو گونه است: یکی واگذاشتن آن به جریان طبیعت تا به وسیلهٔ باد و حرارت آفتاب تبخیر شود. ولی این حال مدتها طول میکشد و شاید در ضمن آن، آب استخر به قدری متعفّن گردد که هوای اطراف خود را فاسد ساخته مایه بسی امراض مهلک شود. حال مردمان کوتهبین غافل که مدّعیاند باید دم را غنیمت دانست و خوش بود و هنوز وقت برای اصلاح نفس باقی است، شبیه به حالت همین استخر است.
راه دیگر و بهتر برای تبخیر آب استخر، استفاده از ابزار و ماشینهای صنعتی در دسترس است که میتوان آن را در ظرف چند ساعت یا چند روز تبخیر و تقطیر کرد. در این صورت اولاً تبخیر سریعتر انجام میگیرد، ثانیاً به واسطهٔ تقطیر میتوان آن آب را در کارهای مفیدی مانند آبیاری باغ و بوستان و گلزارها حتی برای نوشیدن و مصارف بهداشتی به کار برده و نتیجهٔ بهتری به دست آورد.
در تزکیه و تصفیهٔ نفس حیوانی که نوعی تبخیر و تقطیر معنوی و روحی است، نفس ناطقه از آلودگیها و گل و لای مواد و صفات حیوانی و هوی و هوسهای نفسانی آزاد میشود، آنگاه نفس ناطقه به جهت آزادی و سبکباری میتواند در عالم اعلی به پرواز درآید.
بنابراین همانند تبخیر آب استخر، برای تبخیر معنوی نفس و تصفیه و تزکیهٔ آن دو راه داریم: یکی واگذاشتن آن به جریان طبیعت تا به تدریج نفس حیوانی قوای خود را تحلیل برد و سست و ناتوان گشته، نفس ناطقه از فشار و تسلط آن آزاد گردد و عقل سلیم را در زندگی خود رهنما و پیشوا قرار داده شایستهٔ صعود به عالم ملکوتی گردد، این کار امکانپذیر است، لیکن چه بسا صدها سال به طول انجامد.
دیگر این که انسان به حسب خلقت خود دارای عقل و اراده است، بدین سبب مأمور و مکلّف است که این راه را کوتاهتر سازد و به تسریع جریان قانون طبیعت و ناموس تکامل یاری کند. عملاً هم بشر این کار را در زندگی مادّی خود به وسیلهٔ کوششهای فراوان و کشفها و اختراعات و تأسیسات و تشکیلات سیاسی و اقتصادی و تجاری و اجتماعی به جا میآورد و به جریان طبیعت وانمیگذارد.
چنان که علمای فنی و مخترعین با همت خود اسباب و ابزارهایی برای تبخیر و تقطیر آب و سایر کارهای زندگی به وجود آوردهاند که هزاران بار کار طبیعت و انسان را آسانتر و سریعتر کرده است، همین طور علمای فنون روحی و دانایان جهان معنوی و اخلاقی درنتیجهٔ قرنها کنجکاوی و تجربههای سخت و دردناک در نفس خود و دیگران، وسایلی برای تبخیر و تقطیر نفس حیوانی کشف کرده و در پیش نظر طالبان علم و معرفت و عاشقان حقیقت نهادهاند، تا صاحبان ذوق و همت با بهرهگیری از آن وسایل، راه تکامل و آزادی نفس خود را آسانتر و نزدیکتر گردانند و هرچه زودتر به سرمنزل مقصود که کمال نفس است، برسند.
برای تسهیل امور و پیروزی در این مرحلهٔ خطیر، فیض و عنایت خداوندی اسباب و نیروهای بزرگی در اختیار بشر نهاده که عبارتند از نیروی سنجش و اندیشه و خرد، ایمان و اراده، مربیان واقعی و محبت و عشق که به منزلهٔ زاد راه و اسباب سفر نفس ناطقهاند.
آنان که به حقیقت نرسیدهاند، بدین علت است که نور حقیقت و معرفت بر ایشان نتابیده تا با درخشش خود رنگ ظلمت را از صفحه دل ایشان بزداید و مس وجودشان را در بوتهٔ عشق و معرفت گداخته مبدّل به زر ناب گرداند.