سوگند ظاهری و سوگند معنوی
یکی از ابواب احکام شرعیّه، باب قَسَم است. سوگند به امر مشروع، جایز و به امر غیرمشروع، در ردیف محرّمات است. عمل به سوگند مشروع جزو واجبات میباشد. واجب آن است که فعل آن موجب حصول نعمت و ثواب و ترکش، سبب نِقمَت و عِقاب باشد.
عمل به سوگند مشروع باید شامل همهٔ مراتب آن گردد. اگر به جزئی یا قسمتی از آن عمل شود، در پیشگاه الهی مسئول است. اگر کسی پارهای از مراتب امر را انجام دهد، در برخی موارد میتواند مابقی را بعداً به انجام رساند و در برخی دیگر تا تمام مراتب آن یکجا انجام نیابد، سلب مسئولیت نمیکند و حکم الهی در همهٔ موارد آن یکسان نیست. عکس مسائل فوق در قَسَم به ترک عملی نیز صادق است.
هرگاه فردی به سوگند مشروع خود عمل نکند، کفاره آن آزاد کردن بندهای است. این احکام برای امور ظاهریه صادق است، ولی سالکین و عارفین طریق حق، علاوه بر ظواهر احکام به معانی و احکام معنوی آنها نیز عالم و عامل میشوند.
در زمان حاضر که ظاهراً بندهای نیست، مسلماً جهتی از علل و حِکَم این کفاره، آزاد نمودن بندگانی است که از جهات مختلف روحی و جسمی تحت ستم هستند؛ بر افراد غنی و واجد شرایط است که آنان را از اسارت نجات دهند.
سوگند یادکننده باید عاقل، بالغ، صاحب قصد و در حال هشیاری و اعتدال باشد. پس سوگند اجباری یا در حال عصبانیّت را اعتباری نیست، همچنین است اگر در اثر عارضهای عقل او موقتاً زایل گردد. سوگند به انجام امور حرام و مکروه نیز شرعاً اعتباری ندارد. سوگند به ترک عملی در صورتی مشروع و معتبر است که در ردیف واجبات و مستحبات نباشد، هرچند برخی افراد سوگند یاد میکنند که صلهٔ ارحام نکنند!
مباح امری است که فعل و ترکش مساوی باشد. سوگند به انجام عمل مباح در صورتی جایز است که پس از بررسی مسلّم گردد که از آن ضرری متوجه جامعه نمیشود. سوگند وقتی معتبر است که به ذات اقدس الهی و یا به اسمی از اسماء او باشد. اگر شرایط عمل به سوگند فراهم نباشد، باید منتظر جمع شرایط گردد. سوگند در مواردی که شخص جاهل به مشکلات امر و یا ناآگاه به عواقب آن باشد، تحقق نمییابد.
صیغهٔ سوگند باید به لسان ظاهر جاری شود و قسم در قلب، صحیح نیست لکن در باطن، سوگندی وجود دارد که ماورای سوگندهای دیگر و احکام آنها است.
سالکین طریق حق را با درگاه الهی و محبوبین او عهد و سوگندی است. سوگند در این مقام، کمال اتصال دل است به نور مطلقیه الوهیه، وصول این منصب عِلّیّه بی حصول توبه نَصُوحیّه امکانپذیر نیست. پس علت تحقق چنین سوگندی، بازگشت حقیقیهای است به سوی مُبْدِع کاینات، و عروج دل است به موطن اصلیه، و اشراقات عشق ازلیّه است در وجود. در این مقام است که «مِن اَمریٖ» به «اَمریٖ» و «مِن رُوحیٖ» به «رُوحیٖ» پیوسته و حقیقت جوهرهٔ معنای بطن غایی آن دو آیه شریفه، در دل متجلّی میگردد.
این سوگند درّ مکنونه الهیهای است که در گنجینهٔ غیبی لاریبی مضبوط و مخزون و محفوظ است. وقتی که اِنابهٔ ولایتیّه در سالکین الیاللّه تحقق یابد، نور «بَلِّغْ ما اُنزِلَ» ظلمات «وَ اِن لَم تَفعَلْ» را مهدوم و معدوم نماید.
امید است که هرچه زودتر آن انابهٔ نصوحیّه در دل سالکین طریق حق به مقام تحقق درآید و نور آن به نور ولایتیّه و نَبَویّه در سیر نزولی بپیوندد، سپس این انوار در سیر صعودی در نور مطلقیّه و مَحضیّه فانی گردد، در آن صورت است که از ناحیه حقتعالی خطاب رسد که: اَلاٰ ای ملکوتیان! عرش معلّیٰ را بیارائید و چون از انجام این امر مقدس فراغت حاصل شد، به استقبال آن انوار قدسیه بشتابید و در کمال اِعزاز و اِکرام تا این بزمگه راز بدرقه نمائید. آیا میدانید که قافلهسالار این انوار قدسیه کیست؟ آن نور نبویّه و یا نور محمدی(ص) یا نور یگانه محبوب الهی است که در سیر نزولی، آن انوار قدسیه را مجذوب خویشتن مینماید.
ای کَرّوبیان و قدسیان عالم اعلیٰ! این انوار قدسیّه الهیه که عازم سفر کوی دیار عشقند، از خِطّه عالم ناسوتی درگذشته و از قید و اسارت «وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ اَحَد» رهایی جسته و مراحل و منازل «یا اَیتُهَا النَّفسُ الْمُطمَئِنَّةُ» را پیموده، اکنون در آخرین مرحله این دیار قرار گرفتهاند. وصول این مقام عِلیّه به جهت اتصال قلوب زکیّه و تعهّد و سوگند الهیه به کمال رسد.
ای مسافرین دیار عشق! مقامی که در آن مستقر گشتهاید، دیگر شما را اختیاری نیست، مِنْ بعد، نیروی جاذبهٔ الوهیّت آن انوار الهیه را مجذوب خود خواهد نمود. چنان که بعد از طی مراحل «اِرجِعیٖ اِلیٰ رَبٍّکِ راضِیةً مَرضِیَّةً» وارد عالم «فَادْخُلی فیٖ عِبادی» شده، سپس از شراب طهور «وَ ادْخُلیٖ جَنَّتیٖ» که مشاهدهٔ کمال و جمال و جلال محبوب ازلی است، سرمست شده و به وصال نائل آئید. چه سعادتی و چه جَنَّتی بالاتر از این که حضور در محضر حق، نصیب دل گردد.
_
حکم نذر و نذر عارفان
در برخی محافل چه بسا سالها افراد به تعالیم علمی نایل شوند، ولی از مسائل و احکام الهی چنان که شاید و باید برخوردار نگردند، در حالی که همه ظرایف و دقایق زندگی در متن آنها نهفته است و شرع الهی درمان تمام دردهاست.
مسائل و احکام نذر هم مثل احکام قسم است. اگر حاجت شرعی کسی با نذر به انجام امر خیری برآورده شود، واجب است بر او انجام آن وگرنه در پیشگاه الهی مسئولیت بزرگی دارد. چه ترک نذر، ترک واجب است و از زمرهٔ گناهان کبیره.
معاصی را اثراتی است که اگر آثار سوء آن مادی و جسمی هم نباشد، از لحاظ روحی و معنوی حتمی است. بزرگان فرمودهاند: آثار معصیت فوری است، لکن نتیجه برحسب مراتب آن دفعتاً و یا به تدریج آشکار میگردد. از دست رفتن ناگهانی نعمت محسوس است ولی در حالت تدریجی، با تفکر معلوم میشود که چه بسا پارهای از مراتب کلی بعضی نعم از دست رفته باشد.
از شرایط نذرکننده، مکلّف و عاقل بودن اوست. البته عقل و تکلیف دربارهٔ عموم افراد به نوعی صادق است و برای عارفان معنای دیگری دارد. نذر باید از روی قصد و اختیار صورت گیرد و در ردیف محرّمات و مکروهات نباشد.
تشخیص واجب و مستحب و حرام و مکروه خود بابی از معرفت است، ولی متأسفانه اکثریت را توان تشخیص درست و دقیق مصادیق آن نیست. نذر به ترک امری در صورتی صحیح است که آن امر واجب و مستحب نباشد. نذر به انجام واجبات و ترک محرّمات مقبول نیست، زیرا نماز و روزه یا سایر واجبات جزو دیون هر مسلمان است و ترک محرّمات از جلمهٔ فرایض. نذر به اجتناب از امور مکروهه برای عارفان جایز نیست، هرچند برای دیگران روا باشد.
نذر مُفْلِس صحیح نیست مگر این که شرط نماید که به محض فراهم شدن امکانات، آن را انجام دهد. در این مقام، مراد، اِفلاس از تمام جهات است نه صرفاً به لحاظ امکانات مادی؛ مثلاً فردی که فاقد مراتب عقل ظاهری است، نذر او اعتباری ندارد.
در نذر دقت بسیار لازم است که همه جوانب آن و از جمله محل و مورد آن مشروع باشد، چه اجابت نذر دلیل محکم و مُتقَن بر حقانیت محل و مورد آن نیست.
در نذر باید صیغه به زبان ظاهر جاری گردد ولو به زبان غیر عربی باشد واِلّا قطعیت نیابد. این حکم مربوط به عموم افراد است که مطالب بسیاری از زبان قلبشان میگذرد بدون این که تعهدی در قبال آن احساس کنند. اما عهد و نذر عارفان در اصل به زبان قلب است، که آنان را مسئولیت و وظایفی بالاتر است. لذا همین که عارفی به زبان دل، سوگند و عهد و نذر را جاری نمود، کافی است.
در واقع نذر پیوندی است قلبی با خداوند تبارک و تعالی، و در اخبار و احادیث برای صاحبان نذر، فضیلت بزرگی بیان شده است. هرچه مقام معنوی انسان بالاتر، نذر او مقبولتر و محبوبیتش در پیشگاه الهی بیشتر.
بزرگان فرمودهاند که روز محشر عدهای در حالتی میآیند که از سیمای فوقالعاده زیبای آنان نور تَلألؤ مینماید و به عطرهای بهشتی معطّرند. زیبایی آنان رمزی است از رموز زیبایی مطلقیّهٔ خداوند تبارک و تعالی، تا آنجا که عدهای تصور میکنند اینان از حضرات انبیاء هستند. لذا در مقام سؤال برمیآیند که کدامیک از حضرات انبیاءاند؟ پاسخ میرسد که اینان مؤمنانی هستند که پس از اجابت نذر، تعجیل در اَداء آن کردهاند.
نذر عارفان در حقیقت، علم و حکمت است. عارفان الهی موقعی که به خدا سوگند یاد میکنند که در امری ثابت قدم بمانند، به آن وفا میکنند، آنان موفق به توبهٔ نصوح شده، دارای نور الهی و عطر بهشتی هستند. عارفان، عاشق محبوبین الهی و زایرین حقیقی آنانند.
نذر عارفان پس از تحقق یافتن نیازی است در دل. در حقیقت این نیاز دعوت عارف است از جانب معروف و این پیام، علتی است اَخصّ برای کمال توجه دل نیازمند به سوی بینیاز مطلق. در این مقام عارف مشاهده میکند که همه نیازها و دردها و درمانها در بارگاه رحمت نامتناهی خالق منّان متوقّفند.
هر دمی که عارف به درمان درد خویش در بارگاه قدس مینگرد و به یاد عهد و پیمان خود در نذر با معروف خویش میافتد، درمییابد که این نیاز و درد نیز نعمتی است از نعمتهای عظمای الهی.
به به! چه نیکو گلشنی که انوار آن بینیاز مطلق و باغبان ازلی در گلهای زیبای نیاز و درد جلوهگر است. عارف به خوبی میداند که خالق نیاز و درد اوست، و تربیت و پرورش این گلهای زیبا و به ثمر رسیدن شجرهٔ طیّبه نیاز و درد نیز هم از اوست. در اینجاست که عارف به انجام نذر و امر رحمانی خود قیام مینماید.
آری انجام نذر پس از اجابت نیاز و درمان درد، خود نوعی از تشکّرات قلبی است که بدین طریق عارف به معبود خود سپاسگزار شده، به این راز خدایی واقف میگردد که نیاز و درد نیز در مرتبهٔ خود یکی از گلهای زیبای روضهٔ دل است.