سفر به کعبه جانان جلد دوم
استاد علی اللّهوردیخانی
فضایل صادره از حکمت
اجناس چهارگانه فضایل، انواع نامحصوری دارد که مهمترین آنها ذکر میشود. انواعی که در تحت جنس حکمت است عبارتند از:
اول – ذَکأ
دوم – سرعت فهم
سوم – صفای ذهن
چهارم – سهولت تعلم
پنجم – حسن تعقل
ششم – تحفظ
هفتم – تذکر
ذکأ آن است که به کثرت ممارست در مقدمات مُنتِجِه، سرعت نتیجهگیری در قضایا و سهولت استخراج نتایج، ملکه شود و همچو برق بدرخشد. سهولت فهم آن باشد که نفس را حرکت از ملزومات به لوازم ملکه گشته چنان که به مکث اضافی نیازمند نشود. صفای ذهن آن است که استعداد استخراج مطلوب بیاضطراب و تشویش حاصل آید. سهولت تعلّم یعنی نفس را حدّتی حاصل گردد که بیموانع متفرقه، توجه کلی به مطلوب داشته باشد. حسن تعقل آن است که در کشف هر حقیقتی، نفس حدّ و مقداری را که باید و شاید نگاهدارد، که نه اهمال داخلی کرده باشد و نه اعتبار خارجی. تحفّظ آن باشد که عقل و وهم، صوری را به قوت تفکر یا تخیّل اخذ نموده سپس آنها را خلاصه و خالص کرده نگاهدارد و در خود ضبط نماید. تذکّر یعنی نفس هر وقت که خواهد به صور محفوظه دست یابد که این نیز در نتیجه ملکهای است که اکتساب نموده.
حکمای راستین – معصیت علاوه بر قبح و زشتی آن، به جهل و نادانی نیز منتهی میشود. چه، اگر کسی بر سبیل حقیقت و بر وجهی که سزاست قباحت عصیان و هلاکت ارتکاب آن را دریابد، امکان ندارد که استقبال معصیت کند. بنابراین کسی که دارای فضایل الهیه نیست، راهنمایی دیگران را نشاید. زیرا کسی که خود در میان امواج متلاطم غوطهور و مشرف بر غرق شدن است، چگونه تواند که دیگران را از میان امواج هالکه خلاصی بخشد؟ بر هر کسی لازم است که در اساس و مبانی دین و مذهب خود غور و تأمل نموده اقوال هر کسی را نپـذیـرد، بلکـه قـوای مفکّره و متصرّفه خـود را در تمیـز نیـک و بـد و تشخیص محـال از ممکن اعمال کند وگرنه از فضایل الهی محروم مانده به بدبختی ابدی دچار گردد. علماء سه گروهند:
گروه اول – آنانند که علم ظاهر دانند و بس، ایشان مانند چراغ کم سویی هستند که خود سوزند و به حد ضعیف، دیگران را افروزند. اکثر این طایفه دین را به دنیا فروشند، زیرا که ایشان نه دنیا شناختهاند و نه آخرت دانستهاند، چه این هر دو عالم را به علم باطن توان شناخت نه به علم ظاهر، پس این قوم را صلاحیت رهبری نیست. گاهی از میان ایشان کسی باشد که به حداقل، پاکی طینت دارد و ممکن است که عوام به حدّ ضعیف و بالعرض از او بهرهمند گردند.
گروه دوم – آنانند که علم باطن دانند و بس، ایشان مانند ستارهٔ کم نوری هستند که روشنایی او از حوالی خود تجاوز نکند. این طایفه را نیز صلاحیت رهبری نیست چه، علم باطن بی علم ظاهر احاطه نکرده به کمال نرساند.
گروه سوم – آنانند که هم علم باطن دانند و هم علم ظاهر، ایشان مثل آفتابی هستند که با نور حقیقت خود میتوانند عالم قلوب مستعد را روشن سازند.
عالم حقیقی باید علم حکمت داند و عامل شود و بیداردلان هر عصر اصول حکمت را از حضرات انبیأ و اوصیأ ایشان فرا گرفته و مردم را بدان راهنمایی کردهاند. این علم مقدس غیر از حکمت امروزی است که در میان مردم شایع بوده و به سوء افهام ناقلان ناقابل، تحریفی در آن شدهاست؛ در این عصر باید این علم مقدس را از اهل باطن فرا گرفت.
آری علم حقیقت و باطنی را باید از اهل باطن و معرفت فرا گرفت، زیرا اکثر منسوبین به علم ظاهر و لفظی عبید دنیا و پرستاران جهل و هوی میباشند، خصوصاً آنهایی که پیشوایی عوام در دماغ ایشان جای گرفته است، ایشان کجا و حق و حقیقت کجا؟! علم باطنی ورای افهام کوتاه و برتر از ادراک محسوس پرست ایشان است. سعید آنان که مزارع علم و معرفت ایشان به تابش پرتو انوار لطایف اولیأ نشو و نما کند.
درود بر روان پاک دانشمندان و رادمردانی که با حکمت و فضیلت زندگی نمودهاند. شاد باد روح عارفانی که در اثر ریاضت و مجاهدت و استقامت به وصال رسیده و بازماندگان وادی جهل و حیرت را به سر منزل سعادت و نجات رسانیدهاند. جاوید باد نام پیشروان قافله فرهنگ بشری که در ظلمات قرون و اعصار، مشعل فروزان عقل و دانش را به دست گرفته به محیط تاریک جهل و اوهام روشنایی بخشیدهاند.