جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

ج‌ - امراض‌ قوهٔ‌ جذب‌ افراط‌ شهوت، بطالت، حزن‌

امراض‌ قوهٔ‌ جذب‌ بیش‌ از حد شمار است‌ و مهمترین‌ آنها شهوت، بطالت، حزن‌ و حسد است؛ اولی‌ از جهت‌ افراط، دومی‌ از تفریط‌ و سومی‌ و چهارمی‌ از ردائت‌ است.

 

افراط‌ شهوت‌

پیش‌ از این‌ به‌ طریق‌ اجمال‌ شرحی‌ بر مذمت‌ حرص‌ و آز در طلب‌ لذت‌ از مأکولات‌ و مشروبات‌ بیان‌ شد.

حرص‌ بر شهوت‌ از بزرگترین‌ اسباب‌ نقصان‌ دیانت‌ و ضعف‌ و لاغری‌ بدن‌ و اتلاف‌ مال‌ و اضرار عقل‌ و از بین‌ رفتن‌ آبرو است. علاج‌ آن‌ انصراف‌ فکر و خیال‌ است‌ از محبوب‌ مادی‌ به‌ قدر طاقت، و اشتغال‌ به‌ علوم‌ دقیقه‌ و مجالست‌ با همنشینان‌ فاضل‌ و تسکین‌ قوهٔ‌ شهوت‌ به‌ استعمال‌ عوامل‌ مشروعه‌ و خودداری‌ از طعام‌ و شراب‌ به‌ حد‌ی‌ که‌ قوای‌ بدنی‌ را ضعفی‌ رسد، به‌ شرطی‌ که‌ منجر به‌ سقوط‌ نشود.

سرور اتقیاء حضرت‌ علی‌‌‌(ع) فرموده: صبر دو قسم‌ است، یکی‌ به‌ وقت‌ مصیبت‌ و نزول‌ بلیت‌ که‌ بنده‌ در تحمل‌ صعوبت‌ آن‌ طریق‌ مردانگی‌ پیش‌ گیرد. دیگری‌ منع‌ نفس‌ بهیمی‌ است‌ از ارتکاب‌ به‌ معصیت‌ و امر نامشروعی‌ که‌ رو نماید و در تجر‌ع‌ مرارت‌ ترک‌ آن، دندان‌ صبوری‌ بر جگر نهد.

و نیز آن‌ بزرگوار می‌فرماید: ذکر دو قسم‌ است: یکی‌ چون‌ حرامی‌ پیش‌ آید از آن‌ منصرف‌ شده‌ از خدای‌ خویش‌ یاری‌ طلبد، و به‌ نفس‌ خودکام‌ که‌ به‌ لذت‌ حرامی‌ دیدهٔ‌ هوس‌ گشاده، خشم‌ الهی‌ را یاد نموده‌ ترک‌ آن‌ معصیت‌ نماید. دیگری‌ چون‌ مصیبتی‌ پیش‌ آید یاد حق‌ کرده‌ رضا به‌ قضای‌ او دهد.

حضرت‌ رسول‌ اکرم‌‌‌(ص) فرمود: ورع‌ و پرهیزکاری‌ را رعایت‌ کن‌ که‌ ورع، زینت‌ مؤ‌من‌ و ستون‌ دین‌ است‌ و انسان‌ به‌ کمند ورع‌ به‌ اوج‌ مرتبه‌ مقربین‌ صعود نماید. همچنین‌ آن‌ حضرت‌ فرمود: ورع‌ مانند کشتی‌ است، همچنان‌ که‌ در دریا جز کشتی‌نشینان‌ از ورطه‌ هلاکت‌ نجات‌ نیابند، انسان‌ نیز بدون‌ ورع‌ از امواج‌ هوس‌های‌ نفسانی‌ و غرقاب‌ هلاکت‌ به‌ ساحل‌ نجات‌ نرسد.

حضرت‌ خاتم‌الانبیاء‌‌(ص) می‌فرماید: بنده‌ای‌ که‌ دست‌ به‌ دعا برداشته‌ و نیاز خود را از درگاه‌ الهی‌ مسئلت‌ نماید، در حالی‌ که‌ خورش‌ و پوشش‌ او از طریق‌ حرام‌ باشد، چگونه‌ دعای‌ او مستجاب‌ شود؟! و نیز فرموده: اگر کسی‌ از امت‌ من‌ ترک‌ شهوتی‌ از شهوات‌ دنیا کند، خداوند متعال‌ او را از فزع‌ اکبر ایمن‌ گرداند. حضرت‌ صادق‌‌‌(ع) فرمود: ترک‌ لقمه‌ای‌ از حرام‌ نزد حق‌ تعالی‌ از دو هزار رکعت‌ نماز سنتی‌ خوشتر است.

حضرت‌ حسین‌‌‌(ع) فرموده: یکی‌ از اصول‌ کفر، طمع‌ است‌ که‌ بال‌ همت‌ آدمی‌ را بسته‌ و از طیران‌ به‌ اوج‌ عزت‌ محروم‌ نموده‌است. طمعکار غافل‌ است‌ که‌ ابواب‌ حاجت‌گزاری‌ خدای‌ رحمان‌ هر آنی‌ گشاده، و پیک‌ نالهٔ‌ خرد و بزرگ‌ را برای‌ عرض‌ مطالب‌ دو جهانی‌ بار داده، و جذبهٔ‌ رحمتش‌ از گریبان‌ احتیاج‌ بندگان‌ دست‌ بردار نیست.

طمع‌ و سؤال، داس‌ محامد خصال‌ بوده‌ و اعظم‌ شداید است. خوشا به‌ صاحب‌همتانی‌ که‌ چشم‌ طمع‌ از احسان‌ خلق‌ دوخته‌ و خار و خس‌ یاری‌ دیگران‌ را به‌ آتش‌ استغنا سوخته‌اند. ایشان‌ هرچند فقیر و تنگدست‌ باشند، در شمار اغنیاء و سلک‌ توانگران‌ محسوبند. حضرت‌ رسول‌ اکرم‌‌‌(ص) فرمود: بی‌نیازی‌ به‌ بسیاری‌ مال‌ نیست، بلکه‌ بی‌نیاز کسی‌ است‌ که‌ نفس‌ او غنی‌ باشد.

ای‌ دل‌ شوم‌ خودکام‌ که‌ اسیر نفس‌ گشته‌ای، ای‌ بی‌تمیز حلال‌ و حرام، ای‌ مجوس‌ آتشکدهٔ‌ حرص‌ و آز، ای‌ محبوس‌ زنجیر آرزوهای‌ دور و دراز، تا چند پشت‌ به‌ فرمان‌ خدا کنی‌ و گنجینه‌ دل‌ از نقد ورع‌ تهی‌ گردانی‌ و راه‌ هوی‌ و هوس‌ روی‌ و از طی‌ مراحل‌ تکلیف‌ بازمانی‌ و همای‌ همت‌ را چون‌ کرکس‌ به‌ مردارخواری‌ اندازی؟ سعادتمند کسی‌ که‌ دست‌ حرص‌ و آز از دامن‌ لذات‌ نفسانی‌ کشیده‌ و مرغ‌ روحش‌ از تنگنای‌ قفس‌ هوس‌ رهایی‌ یافته‌ و در اوج‌ علو همت‌ و فضای‌ روحانیت‌ به‌ پرواز آید.

 

بطالت

بطالت‌ مقتضی‌ حرمان‌ دو جهانی‌ است، چه‌ اهمال‌ در رعایت‌ مصالح، انسان‌ را به‌ بدبختی‌ دنیوی‌ رساند، و غفلت‌ از اکتساب‌ سعادت‌ ابدی‌ او را به‌ فلاکت‌ اخروی‌ کشاند. زیرا سبب‌ اصلی‌ برای‌ حصول‌ غایت‌ ایجاد که‌ مستدعی‌ افاضه‌ جود واجب‌ تعالی‌ است، توجه‌ می‌باشد. پس‌ اهل‌ بطالت‌ در حقیقت‌ با خالق‌ خویش‌ در مقام‌ دشمنی‌ و نزاعند چه، بطالت‌ متضمن‌ این‌ فساد است‌ و نیازی‌ به‌ شرح‌ قبح‌ و مذمت‌ آن‌ نیست.

اما دون‌ همتی‌ و پست‌ طبعی‌ و رذایل‌ تابع‌ آن‌ مانند مهانت‌ و حقارت‌ نفس‌ و طفیلی‌گری‌ و زوال‌ حشمت‌ و جلال، مستغنی‌ از تقریر و بیان‌ است‌ و انواع‌ امراض‌ و آلام‌ که‌ از اسراف‌ و تجاوز از حد پدید آید، در علوم‌ طبی‌ معلوم‌ و مقرر است.

 

حزن

حزن، تألم‌ نفس‌ است‌ از فقد محبوبی‌ یا از فوت‌ مطلوبی، و سبب‌ آن‌ حرص‌ است‌ بر مقتضیات‌ جسمانی‌ و شهوات‌ بدنی‌ و حسرت‌ بر فقدان‌ و فوت‌ آن. البته‌ این‌ حالت‌ کسی‌ راست‌ که‌ بقای‌ محسوسات‌ و لذات‌ را ممکن‌ داند و وصول‌ به‌ جملگی‌ مطالب‌ و مقاصد تحت‌ تصرف‌ را ناممتنع‌ شمرد.

شخص‌ مبتلا به‌ مرض‌ حزن‌ اگر بر سر عقل‌ آید و شرط‌ انصاف‌ نگهدارد، داند که‌ عالم‌ جسمانیات‌ را ثبات‌ و بقایی‌ نباشد بلکه‌ باقی‌ و ثابت، امورِ‌ عالَمِ‌ عقل‌ است. پس‌ طمع‌ بر محال‌ نکرده‌ از فوت‌ اندوهگین‌ نشود و بر تحصیل‌ مطلوبات‌ کمالی‌ همت‌ خویش‌ گمارد. در این‌ حال‌ دیگر متأسف‌ و متألم‌ از فقد و زوال‌ محبوب‌ مادی‌ نگردد، به‌ امنی‌ رسد بی‌ فزع‌ و خرمی‌ یابد بی‌جزع‌ و مسرتی‌ حاصل‌ کند بی‌حسرت‌ و ثمرهٔ‌ یقینی‌ یابد بی‌حیرت، والا‌ اسیر حزن‌ و المی‌ شود بی‌انتها و هیچ‌ گاه‌ از فقد مطلوبی‌ و فوت‌ محبوبی‌ خالی‌ نماند.

اقتداء بر عادت‌ و اخلاق‌ جمیله‌ آن‌ است‌ که‌ سالک‌ الی‌الله‌ به‌ موجود خشنود شود و به‌ مفقود تأسف‌ ننماید. در اصناف‌ خلق‌ و اختلاف‌ خواسته‌ها و معاش‌ ایشان‌ تأمل‌ کند که‌ هریک‌ به‌ نصیب‌ و قسمت‌ خویش‌ تا حدی‌ راضی‌ و خشنود است‌ «کُلُّ‌ حِزبٍ‌ بِما لَدَیهِم‌ فَرِحُونَ». اگر طالب‌ فضیلت‌ همین‌ سنت‌ و طریق‌ را برگزیده‌ از پیروی‌ مناهج‌ و تحصیل‌ منافع‌ کمالی‌ به‌ سرور و لذات‌ برنگردد، برتر از آن‌ جماعتی‌ است‌ که‌ به‌ قید جهالت‌ و بند ضلالت‌ گرفتارند. چه‌ او محق‌ است‌ و ایشان‌ مُبطل، او مُصیب‌ است‌ و ایشان‌ مخطی، او صحیح‌ و سلیم‌ و ایشان‌ سقیم‌ و شقی، بلکه‌ او ولی‌ خدا و ایشان‌ اعدای‌ او «اَ‌لا‌ اِنَّ‌ اولیاء‌ اللهِ‌ لا‌ خَوفٌ‌ عَلَیهِم‌ وَ‌ لا‌ هُم‌ یَحزَنُونَ».

حزن‌ حالتی‌ است‌ که‌ مردم‌ آن‌ را به‌ سوء اختیار خود ایجاد کنند. دلیل‌ انحراف‌ صاحب‌ حزن‌ از امور طبیعی، فقدان‌ رغبت‌ و نومیدی‌ از مطلوب‌ خویش‌ است. اگر کسی‌ به‌ نظر حکمت‌ در اسباب‌ حزن‌ تأمل‌ کند، دریابد که‌ حزن‌ نه‌ ضروری‌ است‌ نه‌ طبیعی، و محزون‌ سرانجام‌ به‌ حالت‌ طبیعی‌ بازگشته‌ سکون‌ و سَلوَت‌ یابد. چنان‌ که‌ مبتلایان‌ به‌ مصیبت‌ عزیزان‌ و دوستان‌ که‌ حزنی‌ فزون‌ از حد بر ایشان‌ عارض‌ شده، بعد از گذشت‌ اندک‌ مدتی‌ به‌ نشاط‌ و فرح‌ آمده‌ و به‌ کلی‌ آن‌ را فراموش‌ کرده‌اند. همچنین‌ کسانی‌ که‌ به‌ فقد مال‌ و مِلک‌ روزی‌ چند به‌ اندوه‌ و غم‌ گرفتار شده‌اند، کمی‌ بعد ناراحتی‌ ایشان‌ به‌ آرامش‌ و تسلی‌ خاطر تبدیل‌ گشته‌ است.

کمترین‌ مراتب‌ شکرگزاری‌ آن‌ است‌ که‌ امانت‌ الهی‌ را با خشنودی‌ و خوشدلی‌ به‌ خدا داده‌ در اجابت‌ شتاب‌ نمایند، خاصه‌ آنجا که‌ مُعِرّْ‌ افضل‌ داده‌ها بگذارد و اخسّ‌ را بستاند. مراد از افضل، نفس‌ و عقل‌ است‌ که‌ نه‌ دست‌ متعرضان‌ بدان‌ رسد و نه‌ سرکشان‌ و زورمندان‌ را بر آن‌ طمع‌ شرکت‌ افتد و در اخذ اخس، هم‌ رعایت‌ جانب‌ ماست‌ و هم‌ حفظ‌ عدالت‌ در میان‌ همنوعان‌ ما، لذا نباید از فقدان‌ چیزی‌ محزون‌ شویم.

یکی‌ از بزرگان‌ فرماید: اگر دنیا را یک‌ عیب‌ بیش‌ نبود که‌ عاریتی‌ است، شایسته‌ است‌ که‌ شخص‌ باهمت‌ بدان‌ التفات‌ ننماید، چنان‌ که‌ ارباب‌ همت‌ از به‌ عاریت‌ گرفتن‌ تجملات‌ آن‌ ننگ‌ دارند. از حکیمی‌ پرسیدند سبب‌ فرط‌ نشاط‌ و قلت‌ حزن‌ تو چیست؟ فرمود: من‌ بر چیزی‌ دل‌ ننهم‌ تا از مفقود شدن‌ آن‌ اندوهگین‌ شوم.

ادامه متن