جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

بهار موحدان

عاشقان محبوب ازلی، موحدانی هستند که با لباس تقوی ملبس‌اند. می‌دانند که سرچشمه سعادت واقعی عشق به خداست. عاشق خدا کسی است که از تقوی از این چشمهٔ آب حیات در حد اعلی برخوردار است.

در دنیا هریک از مخلوقات زیباست. در بین مصنوعات الهی چه در جمادات، نباتات یا در حیوانات و انسان‌ها، مصنوعی نیست که از زیبایی بهره‌ای نداشته باشد. آری بهار طبیعت زیباست، اوراق گل‌ها که از نسیم بهاری به اهتزاز درآمده و به هم می‌خورند، زیبا هستند اما از آن زیباتر بهار دل‌های موحدان است. دل‌های عاشقان الهی که از نسیم جمال ازلی به خود می‌لرزد، از همه زیباتر است.

سالک حقیقی پیوسته خود را در معرض نسیم رحمت حق قرار می‌دهد. «وَالْمُرْسَلَاتِ فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا». خدای تبارک و تعالی در این آیات شریفه، سوگند یاد می‌کند به چهار باد مختلف، به طبع مختلف و مخارج مختلف: اول ـ مرسلات. دوم ـ عاصفات. سوم ـ ناشرات. چهارم ـ فارقات.

اول ـ به طبع نرم و گرم فصل بهار را، سبز گردانیدن باغ‌ها را، نشاط دادن درختان را، آراستن دشت‌ها و کوه‌ها را، خارج ساختن نهانی‌های زمین را.

دوم ـ به طبع گرم و خشک فصل تابستان را، سوختن و خشک کردن زمین را، پختن میوه‌ها را و رسانیدن غلات را.

سوم ـ به طبع سرد و نرم فصل خریف را، زایل کردن سموم فضا را، طبع تابستانی به رفق به طبع زمستان و طبع زمستانی به لطف با طبع تابستان آمیختن را.

چهارم ـ به طبع سرد وخشک فصل زمستان را، گشادن دهان زمین را، آفت و عاهت زمین زایل کردن را، خزاین درختان مهر نمودن را.

گاهی این بادها نرم‌تر از آب و گاهی سخت‌تر از سنگ. معلوم نیست از کجا برمی‌خیزد و کی می‌رسد و در کجا فرو می‌نشیند؛ برخاستهٔ مکتوم، آرمیدهٔ معدوم. از آنها عجیب‌تر دو بادی است که از لب و بینی  انسان برمی‌خیزد، گاهی گرم، گاهی سرد.گرم را خشک می‌کند و خشک را گرم می‌نماید. تر را خشک می‌کند و خشک را تر می‌نماید.

آنان موحدان و مؤمنانی هستند که رقم سعادت بر ایشان کشیده‌اند و سرای سعادت جای ایشان نموده‌اند، حیات طیبه را تحفهٔ ایشان نموده‌اند «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً». اگر اندکی در این آیه شریفه تفکر کنیم روشن می‌گردد که بهار توحید و نسیم توحید از سینه ایشان برمی‌خیزد، درخت معرفت به بار آید، سایه انس بیفکند، چشمهٔ حکمت گشاید «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلَالٍ وَعُيُونٍ».

«وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ» خدای تبارک و تعالی در این آیه شریفه به بندگان منت می‌نهد که باران رحمت فرستادیم در فصل بهار به تلقیح اشجار، و صد هزاران بدایع و ودایع که تعبیه بود آشکار گشت. نبات و ثمار و ریاحین «فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ». ظاهر آیه اشارت به بهار عموم است، باطن آیه اشارت به بهار خصوص.

بهار عموم آیت آفاق راست، بهار خصوص آیت انفس راست. اگر در بهار عموم ابر بارنده است، در بهار خصوص چشم گرینده است. اگر در بهار عموم رعد با صولت است، در بهار خصوص ناله و حسرت است. اگر در بهار عموم برق با حرقت است، در بهار خصوص نور فراست است. در بهار عموم دیده ظاهر بگشا و گل ببین، در بهار خصوص دیده باطن برگمار و در مرآت دل، جمال محبوب ببین.

ای سالک از خواب غفلت بیدار شو و خزان دل را به بهار توحید شاداب ساز. بدان خدا را خاصانی است که از دل‌های ایشان هر روز صدها بار بهار توحید برمی‌خیزد که بویی از آن را به دو عالم ندهند، لکن اکثر مردم از این مردان الهی غافلند.

یکی از عرفا شبی در مناجات بود، شب مهتابی ستارگان می‌درخشیدند. با خود گفت دریغا جهانی بدین عظمت، نه از گوشه‌ای راز و نیازی و نه سوز و گدازی، همه جای جهان خالی. ندای غیبی به گوشش رسید تو می‌پنداری که جهان خالی است؟ پرده از گوشت برداشتند، گوش فرا دار تا نالهٔ دل سوختگان شنوی.

چهار گوشهٔ عالم پیش من نهادند، از هر گوشه‌ای ناله‌ای، از هر زاویه‌ای راز و نیازی، از هر طرفی سوز و گدازی! چون این دید و شنید که نالهٔ اوّاهان به آسمان بلند شده و صدای یا رب‌ها جهان را فرا گرفته، خویش را در قبال ایشان قطره‌ای دید در پیش دریا و ذره‌ای در هوا.

با حسرت گفت: الهی در دریای عشق تو بسی غرق‌شدگانند، در بادیهٔ ارادت تو بسی متحیرانند. در راه وصال تو بسی دل شدگانند، نه هیچ طالب را آرام و نه هیچ قاصد را رسیدن به کام.

ای رسول اطهر، ای طراز جامهٔ رسالت احکام تو. ای ناظم قلاده نبوت، ای کاشف اسرار ولایت. همیشه بالاخص در لیالی متبرکه بخوان قرآن را «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» قرآن را به ترتیب و ترتیل بخوان تا دوستان ما در میادین قدس به الحان انس، جان خود بپرورند و اسرار خویش را معطر و مروّح گردانند.

یا محمد‌(ص) هرکه خواهد با ما به مقام راز و نیاز آید، بگو در کمال اخلاص به حضرت ما قدم نهد و کمال دقت او را در نماز حاصل آید. نماز راز گفتن با خداست، نماز در امید کوفتن است. نماز نهایت مجاهدت و بدایت مشاهدت است. نماز خویشتن را از دست نفس ربودن است. شخص نمازگزار چون درخت گلی است، معرفت در او چون بوی خوش گل و نماز چون گل. هرکسی می‌تواند گل و برگ را به آسانی از درخت برکند، اما بوی خوش و نسیمش را به آسانی نتواند از او ببرد. ممکن است ابلیس در نماز وسوسه کند تا چیزی از او برباید، ولی معرفت را نتواند از او تصرف کند.

کسی که در خود ذوق راز و نیاز و مناجات و طاعت و عبادت نمی‌بیند، بداند که بر بیماری نفسانی مبتلا گشته است؛ چنان که اطعمهٔ لذیذ و شیرین در ذائقه بیمار تلخ نماید و از خوردن آن اکراه کند.

ای سالک اگر چنین دیدی باید در رفع بیماری «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بکوشی و بدانی تا اندرون انسان مسلح به سلاح باطنی نور ولایت نباشد، از شر شیطان ایمن نتواند بود «وَالْمُخْلِصُونَ فِی خَطَرٍ عَظِیمٍ»، زیرا که مخلص هنوز در بین راه است و به کمال نرسیده مگر این که وارد عالم «مُخْلَصِینَ» شود و معنی کمالیه «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» او را فرا گیرد. چنان که خدای تبارک و تعالی از زبان آن دشمن مردود و مطرود می‌فرماید: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».

اخلاص دو گونه است: یکی اخلاص دین و طاعت از برای خدا، و دیگری اخلاص خود از برای خدا. آیه شریفه «لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» اشاره است به قسم اول. این مرتبهٔ اول درجات ایمان است و بر هر کسی تحصیل آن از لوازم و فرایض بوده، عبادت بدون آن فاسد است؛ این مرتبه یکی از مقدمات وصول به قسم دوم است.

اما آیه شریفه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» اشاره است به قسم دوم، که اخلاص را برای بنده ثابت کرده، ولی در قسم اول، اخلاص را برای دین اثبات نموده است. اولی به صیغه فاعل ایراد شده است و دومی به صیغهٔ مفعول.

این قسم از اخلاص مرتبه‌ای است که نمی‌رسد به کسی مگر مؤید باشد از جانب حق، و موحد حقیقی نیست مگر کسی که دارای این منصب است و سالک تا به این عالم پا ننهد، دامن او از خار شرک مستخلص نگردد. به نص کتاب‌الله سه منصب والا برای صاحبان این مقام ثابت است:

اول ـ آن که ایشان از محاسبهٔ محشر و حضور در عرصات فارغ‌اند «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» زیرا که ایشان حساب خود را پس داده‌اند و احتیاج به محاسبهٔ دیگر ندارند.

دوم ـ آن که از سعادت و ثواب بر هرکس در مقابل عمل و کردار او عطا کنند، مگر این صنف از بندگان که کرامات و الطاف نسبت به ایشان ورای طور عمل و فوق پاداش کردار ایشان است «وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ».

سوم ـ مرتبه‌ای است عظیم و مقامی است کریم که در آن مقامات رفیعه و مناصب منیعه است، زیرا که ایشانند که به یاری حق حمد و ثنای او را آنچنان که سزاوار بارگاه اوست به جای آرند «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ». این غایت مرتبهٔ مخلوق و نهایت منصب ممکن است و تا ینابیع حکمت به امر خدا از زمین دل ظاهر نگردد، کسی آن جرعه را نتواند چشید.

این منزلت کسی را دست دهد که قدر خود بداند و معنی حقیقی شب قدر و اِحیاء همین است. یعنی اگر کسی قدر این قدر بداند، او را موتی نیست. آری صاحبدلان را موت نباشد «اَلْمُؤْمِنُ حَیٌّ فِی الدّارَیْنِ »، ایشان دارای حیات طیبهٔ جاودانی‌اند.

ای سالک، بهشت جوهر پاکی است، کسی که آلایش دارد راهش ندهند. کسی که به پاکی رود گویند «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ». دنیا ایشان را از یاد خدا غافل نگذاشت. کسی که بر بساط توحید گام نهاد، بر منشور دولت او این طغری کشیدند «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا»، ایشان را «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» از ذکر خدا غافل نگذارد.

مهجور کسی که از یاد خدا غافل شود. اگر این مهجوریت به مرتبهٔ «خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ» رسد، ولو همه انبیاء متحد شوند که چنین مهجوری را به کلمه‌ای باطنی از کلمات بینا گردانند، نتوانند زیرا کلید گنج ذکر به دست توفیق است.

مؤمنان در گفتار دو قسم‌اند، قومی را نظر بر جمال لطف و کرم افتاد، بنازیدند، قومی را نظر بر جلال کبریاء قدم افتاد، بنالیدند. نازیدن ایشان به امید وصال، و نالیدن ایشان از بیم فصال.

ای آن که نام او را می‌شنوی، نه از جلال او خبر داری و نه از جمال او اثری شناسی، آغاز هرکار به نام او کن، که خود فرمود: هرکه ابتداء کارها به نام من کند، انتهای کارها به کام او کنم.

نام او مونس غریبان است، پشت و پناه عاصیان است. نامی که دل عارف را به جوش آرد و زبان عاصی را به فریاد و خروش. عارفان مقربین درگاهند نه قرب مسافت، بلکه قرب ولایت.

قوانین سعادت که به ظهور آمد، از جمال نام او آمد و قواعد شقاوت که پیدا گشت، از حرمان نام وی گشت. اما بدان که سرا پردهٔ رفعت و عزت جلال و جمال خدا بر کنج حجرهٔ ادبار هر گدایی نزنند و نور جلال و جمال بر هر دل و سینه‌ای نبرند.

الهی ای پذیرنده عذر هر پشیمانی، ای طبیب هر مریض بی‌درمانی، از تو خواهانیم که به جان آن حبیبت همهٔ ما را بیامرزی و کمال شفای دردمندان را عنایت فرمایی.

الهی کدام دل است که در آن آتش عشق تو نیست؟ کدام دیده است که در انتظار دیدار تو نیست؟ کدام جان است که در مخلب عزت تو نیست؟ کدام سر است که سرمست شراب عشق تو نیست؟!

الهی ما اهل عالم قدسیم، اهل دیار عشقیم، متأسفانه در اثر عصیان و تمایل به امکانات مادی، آن دیار خود را، آشیانه حقیقی خود را فراموش کرده‌ایم. اما کبوتری که از دیار خود دور افتاده، آشیانه خود را گم کرده خواه بر شاخسار سبز باشد یا بر جویبار خرم، خواه روی دیوار خراب یا در دام صیاد، هر کجا که باشد، آشیانه خود را فراموش نمی‌کند.

الهی اگرچه ما مقر و معترفیم که گنهکاریم. سوگند به ذات اقدست گرچه از دیار خود دور افتاده‌ایم ولی هرکجا رویم آشیانه خود را فراموش نخواهیم کرد. الهی بیا به ما رحم کن، به حق محبوبین درگاهت به همه ما توبهٔ حقیقی کرامت فرما.  

ادامه متن