جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

تفکر، بهای موفقیت

اگر قدرت مادیات و امکانات روز‌افزون جهان شهوت و ستمگری و وحشیگری، گروهی را منحرف و به سوی وضع نا‌بسامانی رهبری کرده و از کسب فضایل باز می‌دارد، در قبال آن گروهی از ‌هادیان الهی و جوانان و سالکین طریق حق در این عصر تاریک، چراغ‌های فروزان حقیقت را به دست گرفته و با عالمی احساسات و عواطف از هیچ گونه فداکاری مضایقه ننموده، می‌کوشند تا شاهد مقصود را در آغوش گیرند و باز‌ماندگان را به شاهراه حقیقت رهبری نمایند.

آنان دریافته‌اند که هدف اصلی زندگی، نه جلب سعادت ظاهری که پرورش مواهب ذاتی و قوای باطنی و کمال‌یابی است؛ و سعادت ظاهری محصول فرعی آن است. چه بسا بدبختی آینده آدمی معلول سعادت ظاهری فعلی او باشد. انسان با اعمال امروز خود تا حدّی می‌تواند حوادث آینده را پیش‌بینی کند و درک مبهمی از کیفیت آن داشته باشد، زیرا معلول همیشه پیرو علت خود است.

اعمال دیروز آدمی، خالق اعمال امروز اوست و اعمال فردا در رَحِم اعمال امروز نهفته است، و نتیجه عملکرد امروز سالک در اعمال و افکار آیندهٔ او منعکس می‌گردد. آدمی آنقدر که خالق حوادث است، مخلوق آن نیست. هر موفقیتی از تفکر آغاز می‌گردد و علت اصلی نایل نشدن به سعادت و مقصود حقیقی، آن است که اغلب انسان‌ها حاضر نیستند بهای موفقیت را بپردازند، که آن بها جز تفکر نیست.

عالی‌ترین ثروت و سعادت برای انسان همانا نعمت الهیه و عظمای تفکر است، تفکری ناشی از عقل الهی. شقاوت برای افرادی است که بدون تفکر اقدام به امری کنند. نتایج عایده از تفکر الهی قابل اعتماد و اطمینان است و احکامی برای انسان صادر می‌نماید، لکن نتایج حاصله از عقل نظری تا حدّی قابل استفاده است آن هم در امور مادّی نه معنوی و الهی.

عقل الهی مراتبی دارد و مرتبهٔ کمالی آن منحصر به حضرات انبیاء و اوصیاء نیست، سایرین نیز می‌توانند با نیرو‌های باطنی نهفته در نهاد خود از این نعمت عظمیٰ در حد کمال برخوردار شوند و صاحب عقل باطنی و الهی گردند.

در قرآن مجید اشارات و مُجمَلات و تعبیراتی است و در هر یک از آن‌ها معانی لا‌یتناهی نهفته است که تنها با علم ظاهری قابل ادراک نیست. هر کسی به نسبت علم ظاهری و باطنی و تزکیه نفس خود می‌تواند معانی را از آن اشارات، و تفصیلات را از آن مجملات درک کند. بدون تزکیه نفس، به صِرف آشنایی به ظواهر قرآن مجید و تسلط به قواعد زبان عربی، هرگز نمی‌توان از بطون قرآن مجید برخوردار گردید. چه بسا فردی ظاهراً کلام واصلین و کاملین را بر زبان راند، لکن از معانی و تفصیلات آن بی‌بهره باشد. بدون تهذیب نفس امکان درک و استفاده از معانی کلام بزرگان و محبوبین الهی نیست تا چه رسد به معانی و تفاصیل بطونیّه قرآن مجید.

در اشارات و مجملات و تعبیرات قرآن مجید نکات عمیقی نهان است که می‌خواهد از حقایق زیر پردهٔ ظواهر سخن به میان آورد. به عنوان مثال می‌فرماید: «اُولوا‌الْاَلْباب این حقیقت را در‌می‌یابند»، یعنی از معانی و تفاصیل باطنیه آن، اولوا‌الالباب برخوردارند و سایرین به نسبت تزکیه نفس خود.

لُبّ را معانی مختلفی است از جمله: جوهر و چکیدهٔ هر شیء، مغز خالص و جدا‌شده از پوست و به عبارت دیگر، خالص هر شیء را لُبّ گویند. عالمان ربانی و عارفان فرموده‌اند: «اَللُّبُّ الْعَقلُ الْخالِصُ مِنَ الشَّوائِبِ»؛ لُبّ یعنی عقلی که از شَوائب خالص شود، و نه این که خالی از شوائب گردد!

در ابتدا عقل انسان با حس و خیال و وهْم آمیختگی دارد، محسوسات و تخیلات با معقولات آمیخته است. چنین عقلی را توان درک و مشاهدهٔ حقیقت نیست، لکن در اثر تزکیه و تهذیب نفس این مخلوطات از یکدیگر جدا می‌شوند و هر کدام حسابی جدا‌گانه می‌یابند. وقتی عقل در اثر تفکر و تزکیه از مقهوریّت وهم و خیال و احساس آزاد گردید و استقلال خود را باز‌یافت، می‌تواند حقایق را درک کند. بنابراین اولوا‌الالباب یعنی صاحبان عقول باطنیه. مقصود قرآن و بزرگان که کلامشان شمه‌ای از تشریحات علمیه و معانی بطونیه قرآن است، این است که در اثر تعلیم و تربیت و تفکر و تزکیه، انسان‌ها صاحب عقل باطنیه گردند.

وجود انسان دارای مراتب عوالم ناسوتی، ملکوتی و جبروتی است و می‌تواند در اثر تزکیه با هر یک از این عوالم کلی ارتباط پیدا کند. صاحبان عقول باطنیه اهل تفکرند، کسی که تفکر را پیشه خود نکرده و مراحل علوم الهیه و باطنیه را سیر ننموده، نمی‌تواند در ردیف صاحبان عقول باطنیه محسوب گردد.

قرآن مجید اتصالاً انسان‌ها را به تفکر حتی در باب محسوسات توصیه می‌نماید زیرا راه معقولات از محسوسات است: «اِنَّ فیٖ خَلقِ السَّمٰواتِ وَ الْاَرضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لِاَیاتٍ لاِولُوا الْاَلْبابِ»؛ به تحقیق در خلقت آسمان‌ها و زمین و اختلاف شب و روز برای صاحبان عقول باطنیه آیاتی است. یعنی کسانی که در محسوسات متوقف نشده در اثر تفکر مراحل آن را طی کنند و وارد عالم معقولات گردند، می‌توانند به روح و مغز عالم نیز پی برند بلکه آن را مشاهده کنند.

در جای دیگر می‌فرماید: «فَبَشٍّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعوُنَ الْقَولَ فَیَتَّبِعوُنَ اَحسَنَهُ فَاُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِن رَبٍّهِم وَ اُولئِکَ هُم اُولُوا الْاَلْبابِ»؛ پس بشارت ده به بندگانی که سخن را می‌شنوند و از بین آن‌ها بهترینش را برای عمل بر‌می‌گزینند، آنان بر هدایتی از پروردگارشان هستند، آنان صاحبان عقول باطنیه‌اند.

نیروی سامعه، حسی ظاهری برای شنیدن اصوات و کلمات است. برای سامعه تفاوتی ندارد آنچه می‌شنود الهی باشد یا غیر‌الهی، قدرت بررسی کلام را ندارد. لکن نیروی معنوی و باطنی عقل توان این ارزیابی را داراست، علی‌الخصوص عقل باطنی با سنجش دقیق می‌تواند زشت و زیبا، مَجاز و حقیقت و صحت و سُقم آن‌ها را از یکدیگر جدا کند.

برای ارتباط انسان با ظواهر این عالم، حواس ظاهری کافی است، اما برای ارتباط با مغز و روحِ عالم و با باطنِ کلام حضرات اولیاء، عقل باطنیه لازم است. زیرا قدرت حواس ظاهری محدود است و توانایی ادراک نا‌محدود را ندارد، ولی نیرو‌های باطنی در اثر تزکیه نفس محدودیتی ندارند، چه اگر روح و نیرو‌های باطنی و روحی انسان محدود بود، هرگز نمی‌توانست نا‌محدود را درک کند. انسان در اثر تداوم تفکر و عبور از محسوسات، می‌تواند به معقولات رسد و با بواطن عالم ارتباط پیدا کند. در این مقام است که از جزئی به کلی و از محدود به نا‌محدود و از نسبی به مطلق می‌رسد، مشروط بر این که این تفکر متمرکز باشد نه پراکنده.

قرآن مجید در عین دعوت به تفکر، لغزشگاه‌های آن را متذکر می‌شود. اسلام با صرف انرژی فکری نسبت به مسایلی که نتیجه‌ای جز خستگی مغزی و روانی ندارد و وسیله‌ای برای گشایش تحقیقات علمی و برخورداری‌های معنوی نیست، مخالف است. حضرت رسول اکرم‌(ص) حتی آن علمی را که دانستن و ندانستن آن سود و زیانی نرساند، بیهوده خوانده است. گر‌چه ارشاد از وظایف مهم مردان الهی است، ولی صرف انرژی برای هدایت غیر و تعلیم و تعلّم علوم حقه حدّ و مرزی دارد و به هر کسی نباید آن را آموخت؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید: که ای حبیب من بیش از این خود را برای ارشاد فاسدین به زحمت و مشقت مینداز.

قرآن مجید در موضوعات مختلف امر به تفکر نموده و منابع شایسته آن را بالاخص در سه موضوع مفید و سود‌مند معرفی می‌نماید: طبیعت، ضمیر انسانی و تاریخ.

آیات بسیاری انسان را امر به تفکر و نتیجه‌گیری در خلقت آسمان‌ها و زمین، ستارگان و خورشید، جریان باد و ابر و باران، جمادات و نباتات و حیوانات و بالاخره هر امر محسوس پیرامونش می‌کند. از جمله می‌فرماید: «قُلِ انْظُرُوا ماذا فِی السَّمٰواتِ وَ الْاَرضِ»؛ بگو دقت کنید و ببینید در آسمان‌ها و زمین چه چیز است. البته مراد از نظر کردن یا مطالعه و مشاهده موجودات، پی بردن به آثار و خواص آن‌هاست تا در‌یابد که در مقام تحلیل و ترکیب چه آثاری از آن‌ها ظاهر می‌شود. این که بزرگان دین فرموده‌اند علوم اولین و آخرین در قرآن مجید جمع است، معانی بطونیّه آن تنها برای اهل تفکر و نظر آشکار می‌گردد.

منبع مهم دیگر تفکر، ضمیر انسانی است. گر‌چه سراسر خلقت، آیات و نشانه‌های الهی برای کشف حقیقت خلقت است، ولی قرآن ضمیر انسانی را منبع معرفت به‌خصوص معرفی می‌کند. چنان که در فصل دوم گذشت، قرآن مجید جهان بیرون از انسان را با کلمهٔ آفاق و جهان درون را با کلمهٔ انفس تعبیر کرده و بدین وسیله اهمیت ضمیر انسان را گوشزد فرموده است؛ «سَنُریهِم آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فیٖ اَنفُسِهِم حَتّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الْحَقُّ»؛ به زودی آیات خود را در آفاق و انفس بنمائیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است.

سومین منبعی که در قرآن امر به مطالعه و تفکر شده، تاریخ و قصص قرآن است. تفکر در حالات اقوام گذشته منبع عظیمی برای علم و عبرت است. تاریخ زندگی گذشتگان، مطالعه ذلّت‌ها و عزّت‌ها، موفقیت‌ها و شکست‌ها، سعادت‌ها و شقاوت‌های آن‌ها برای بشر روش‌ها و تفکراتی دقیق و منظم ارائه می‌دهد که با استفاده از آن‌ها می‌توان خود و انسان‌های زمان حاضر و آینده را به سعادت رساند، که تفکر یک ساعت افضل است از عبادت هزار سال و بلکه عبادت ثقلین. قرآن مجید می‌فرماید: «قَد خَلَت مِن قَبلِکُم سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْاَرضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذٍّبینَ»؛ قطعاً پیش از شما سنّت‌ها و قانون‌هایی به وقوع پیوسته، پس در آثار گذشتگان سیر کنید و بنگرید سرانجام کسانی که حقایق وحی آسمانی را تکذیب کردند، به کجا انجامید.

خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که ما قرآن را برای مردم، حُکم نازل کردیم، یعنی قرآن احکام الهی است و حکم، قانونی است که انسان را به اجرای امری وادار می‌کند. بنابراین تمام آیات و سُوَر این کتاب مقدس حکم است و هیچ آیه و سوره‌ای نیست که آن را حکمی نباشد، حتی ماجرا‌ها و قصص یا بعضی از آیات متشابهه و محکمات آن.

بنابراین یکی از وظایف مهم سالک مطالعه سرگذشت ملل و اقوام گذشته و اخذ نتایج و درس زندگی و عبرت از آن‌هاست، که باطناً حکمی از احکام الهی و تعیین‌کننده وظیفه بلکه وظایفی است؛ و این دستوری است در ردیف واجبات و سخنی است توأم با حق و حقیقت.

سیری در کلام حضرات پیشوایان الهی و بزرگان دین، گویای این است که آنان همواره یا اغلب اوقات سرگذشت ملل قبلی را مورد مطالعه قرار می‌دادند. چنان که حضرت مولای متقیان می‌فرماید: فرزندم اگر‌چه من با اقوام و ملل گذشته همزمان نبوده‌ام، لکن تاریخچه آن‌ها و طرز زندگیشان را مطالعه کرده به پستی‌ها و بلندی‌ها، گرمی‌ها و سردی‌ها، تلخی‌ها و شیرینی‌های روزگار و به آیین ملل گذشته واقف شده‌ام. چنان به تاریخ زندگی آن‌ها واقفم که گویی با ایشان همزمان شده و در حوادث زندگی با آنان همقدم بوده‌ام!

در حقیقت این غوْر و مطالعه بهترین راهنما بالاخص برای نسل حاضر و جوانان است. بررسی احوال گذشتگان رموز زندگی را می‌آموزد. بر هر فرد بینا و خصوصاً بر زمامداران است که حتی‌الامکان به سرگذشت گذشتگان واقف شوند و علل انقلاب‌های ملی و راز سقوط و بدبختی کسانی را در‌یابند که سالیان دراز بر مردم حکومت کرده‌اند. افرادی که در ایام زمامداری خود ستم کردند و فرسنگ‌ها از عدالت به دور بودند، به این علت بود که آنان از سرگذشت ملل قبلی بی‌خبر و از تأمل در آن غافل بودند.

از آثار دیگر اطلاع و وقوف به طرز زندگی و تاریخ امم گذشته، اخذ مطالب علمی است. توان گفت که بسیاری از علوم و حقایق در اثر مطالعه و مرور مطالب الهیه گذشتگان است. از این‌رو یکی از وظایف مهم سالک الی‌اللّٰه، مطالعه مطالب علمی و احوال دانشمندانی است که در هر عصری خداوند متعال آنان را به مردم عطا کرده، واِلّا بدون خوْض و غوْر در آن آثار امکان برخورداری کمالیّه از حقایق نیست.

سالک باید یقین بداند مادام که به مقام تصفیه و تزکیه واقعی بر‌نیامده، با مطالعه و فرا‌گیری ظاهری علوم و حقایق نمی‌تواند از آثار مهم بزرگان برخوردار گردد. اسرار و رموزی در کلام آنان نهفته است که گر‌چه دشمنان به آن‌ها آشنا نیستند، لکن برایشان مسلم شده که استفادهٔ مردم از آن اسرار و حقایق، عامل بزرگی برای غلبه و پیروزی بر دشمنان است، لذا با ایجاد موانعی نگذاشته‌اند که مردم از آن‌ها بهره گیرند.

آری اسرار مصنّفان و مؤلفان و راز‌های درونی عارفان و واصلان در لابلای کلام ایشان نهفته است، و در هر عصری از اعصار موانعی برای ظهور آن‌ها بوده و خواهد بود. ارسطو که از اجلّه علمای عصر خود بود، وقتی خواست کتاب‌های خود را منتشر سازد، اسکندر مَقدونی جلوگیری نمود تا دیگران به افکار عالی او دست نیابند. پاپ‌ها و کشیش‌ها در قرون تاریک وسطیٰ با پدید آوردن یک شرکت علمی برای عده‌ای خاص، از تحصیل دیگران ممانعت کردند تا بر مراتب نادانی مردم افزوده شود و آن‌ها بر مردم جاهل حکومت کنند! امروز نیز دست بیگانگان در چنین اقداماتی آشکار است که مانع برخورداری عموم مردم از علوم و حقایق سازنده می‌گردند تا به مَرام خود نایل آیند.

مطالعه کتب مردان الهی آیینه تمام‌نمای زندگی است و رموز آن را می‌آموزد، لکن مطالعهٔ کتب ضالّه عقل را از رشد و کمال باز می‌دارد. از این‌رو بر انسان مؤمن است که تا آخرین نفس از تحصیل علم باز نایستد و بیشتر اوقات خود را صَرف تحصیل علم و تعلّم نماید و در این مسیر از موانع و مشکلات نهراسد که این هراس، مانع درک فیض است. سالک باید قدر عمر گرانمایه خود را بداند که این فرصت‌ها همیشه به دست نیاید.

ادامه متن