توبه تا حضور موت
خداوند تا حضور موت توبهٔ بندگان را میپذیرد، پس بر مکلّف است که در هر حال غفلت از خود ننماید و شیطان را به مُلک قلب خویش راه ندهد. قلب انسانی هم قابل حسنات مَلَکیّه است و هم قابل وساوس شیطانیّه. وقتی وساوس شیطانیه در قلب اثر کند، شوقی و سپس عزمی به سوی گناه پدید، چنان عزمی که سبب تحرک قدرت اعضاء و جوارح جهت صدور گناه شود. اما با تأثیر حسنات مَلَکیّه در قلب، شوقی به سوی حق حاصل گردد که رافع شوق ذنوبی است. به زوال شوق ذنوبی، عزم بر گناه زایل شود و به زوال آن، قوه و قدرت و سایر موجبات فعل ذنوبی از بین رود، زیرا که مسبّبات زایل گردند به زوال اسباب آنها.
چون خداوند متعال خود را به توّاب و رحیم و غفّار وصف نموده و وعدهٔ قبول و مغفرت به تائبین داده و باب توبه را تا حضور موت مفتوح فرموده، واجب است که بندگان معصیت بر این خدای رحمان نکنند. و اگر گاهی مغلوب نفس امّاره شدند، به زودی توبه و استغفار کنند و عدم عود را از حقتعالی مسئلت نمایند تا دوباره شیطان بر قلب آنان راه نیابد.
شیطان مثل خون در بدن جریان دارد، لذا باید به قدری از قوّت ایمان برخوردار بود که بتوان از عهدهٔ چنین دشمنی برآمد، تا با نجات از این مهلکه داخل در جرگهٔ مخلَصین شد، که شیطان گفت: «لَاُغوِیَنَّهُم اَجمَعینَ اِلّٰا عِبادَکَ مِنهُمُ الْمخلَصینَ».
_
لزوم توبهٔ دائمی
بزرگان فرمودهاند که خوبی و بدی انسان مربوط به قلب اوست. قلب انسان در اغلب اوقات در حال نوسان است. حضرات پیشوایان عظام الهی همیشه در مقام توبه بودند، لذا بر سالکین طریق حق است که همواره و در هر نمازی به مقام توبه برآیند. اولیاء خدا فرمودهاند: مرد واقعی باید هر لحظه در مقام توبه باشد وگرنه ظالم است «وَ مَن لَم یَتُبْ فَاُولئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ».
توبه رجوع به حق است و بازگشت از خلاف امر حق به حق، آن که از مخالفت به موافقت میل میکند و از ناسازگاری به سازگاری، و عملاً از خلاف دست برمیدارد، در مقام توبه است. توبه بازگشت است از خطا به صواب و عُدول از باطل به حق.
مکلف را در انجام تکالیف، ممکن است دو حال و نظر پدید آید: یا با روح او سازگاری و موافقت دارد و یا ناسازگاری و مخالفت. آنجا که حال موافقت در اوست، روی او به امر حق است و تائب؛ و آنجا که حالت مخالفت دارد، رویگردان از دستورات حق است و ظالم. ظالم رویش به طرف باطل است، و تائب رویش به سوی حق و معارف حقه. چون سالک در سیر خود مدام از مخالفت به موافقت میل میکند و از ناسازگاری به سازگاری و خواست حق را بر خواست نفس ترجیح میدهد در مقام توبه است، زیرا گناه چیزی جز خلاف امر و خواست حق نیست.
تشخیص امر و خواست حق، بدون دسترسی به آن مشکل است و درنتیجه، تشخیص گناه و توبه نیز دشوار خواهد بود. از اینرو بزرگان فرمودهاند که توبه صحیح نشود مگر بعد از معرفت بر گناه، پس باید اول گناه را شناخت، سپس توبه کرد. یعنی پشیمانی از معصیت باید به جهت قبح آن بوده و به رضای حق باشد. مسلماً گناه انسان را پست کرده از مقام عصمت پایین میآورد، آن فرح و لذتی که توأم با غضب الهی باشد، حتماً کاذب و پست و ناچیز است. حضرات انبیاء آمدهاند تا خواست حق را به مردم بنمایانند، کتب حق و قرآن مجید برای تمیز صواب از خطا نازل شده است. کسی که با توجه به این حقایق، قلب خود را با دستورات نبی و قرآن پاک نماید، از طرف خدا مُلهَم به فُجور و تقوی گردد «فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویٰها» و توبهٔ او به جا صورت گیرد و خداوند متعال توبهٔ صحیح را برای او اراده کند «وَاللّٰهُ یُریدُ اَن یَتُوبَ عَلَیکُم».
_
توبهٔ نصوح
حضرت خاتمالانبیاء(ص) راضی بر دخول حتی یک نفر از امت خود در دوزخ نخواهد شد، لیکن این منوط به توبهٔ خالص است به نحوی که اعمال انسان قابلیت عفو را داشته باشد. مثل برزگری که تخم سالم در زمین مستعد بکارد و به موقع آبیاری کند و علفهای هرز و موانع را دفع نماید، بعد از آن امیدوار به برکت و رحمت الهی گردد واِلّا به سبب غفلت زارع، تخم ضایع شده ثمری ندهد.
ایمان به منزله تخم است و قلب به منزلهٔ زمین و طاعات، آب آن زراعت و تطهیر نفس از معاصی به منزلهٔ پاکسازی آن، لذا محض امیدواری و انتظار رحمت خدایی بدون عمل سودی ندهد. این است معنی توبهٔ خالص که خداوند متعال بندگان خود را به آن امر میفرماید، «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا اِلَی اللّٰهِ تَوبَةً نَصُوحاً».
توبه باید خالصاً لِوَجهِاللّٰه باشد و عاری از ریب و ریا و یا کسب جاه و مقام. بعضی گفتهاند که اگر توبه مَشوب به قصد بهشت و خوف عقاب باشد، صحیح نیست. لیکن محققین علمای ربانی فرمودهاند توبهٔ طمعی و خوفی نیز خالی از اجر نبوده و در صحت آن اشکالی نباشد. زیرا که حبیب آن را دوست دارد، پس اِبتِغاء وجهُاللّٰه با نظر طمع و خوف معنوی منافات ندارد.
نصوح معانی مختلفی دارد از جمله، نصوح فرد گمراهی بود که موفق به توبهٔ واقعی گردید، توبهای که بازگشتی برای آن نبود، لذا نصوح چیزی را گویند که از جایش خارج شود و دیگر به جای اولیه برنگردد، بمانند شیر خارج شده از پستان. توبهٔ نصوح آن است که خالص از شَوائِب بوده و به رضای حق باشد. در این مقام است که خشوع و انکسار در دل ظاهر گردد، و حِقد و حسد و سایر صفات رذیله زایل گشته و کمال همت به سوی کسب رضای حق شود.
باید تخم ترک معاصی در دل کاشت تا کمال اخلاص حاصل آید، و نیز باید معتقد شد که ساحت نبوت و امامت از گرد و غبار کل قبایح و معاصی مُعرّیٰ و مُبرّیٰ است.
از علائم قبولی توبه و بخشش گناهان، شرح صدر و رفع تیرگی از قلب است. با زوال تیرگی از قلب، صفایی بین عبد و معبود حاصل گردد که نتیجهٔ آن، انس عبد است به معبود.
گذشتهٔ سالک با حال و آینده او تفاوت کلی دارد، امروز در حالی است و روز دیگر در حال دیگر، و هر روز بر کمالاتش افزوده شود. امری که دیروز مورد پسند او بود، چه بسا امروز ناپسند و مورد اکراه او قرار گیرد. دیروز از امری تائب بود و امروز از تائب، تائب است. نهایت مغبونی است که دیروز و امروز سالک برابر باشد. لازمهٔ ترقی روزافزون معنوی و باطنی او، رسیدن نفس به مقام سلم است. چه بدون سلم، نفس را در امور دخالتی است و در هر امری که نفس دخالت کند، مسلماً آن امر ناقص است. توبهٔ واقعی، آن توبه ربانی است که حقتعالی حقیقت توبه و ثبوت را در حق تائب اراده کند.