جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

تکریم نفس و مبارزه با فرعون

قرآن مجید در جهت تکریم شخصیت الهی انسان با خود‌بینی و استکبار که ناشی از عقل ظاهر‌بین و محدود است، سخت مبارزه می‌کند. قرآن می‌خواهد جهان‌بینی آدمی را گسترش داده او را از دایرهٔ تنگ‌نظری و کوته‌بینی خارج کند تا از مذلّت بندگی نفس و تبعیت و اطاعت فرعون‌ها رهایی یابد.

قرآن کریم در یک آیه شریفه به مسئله مهمی از جامعه‌شناسی پرداخته، پرده از اسرار تولد و قدرت‌یابی نظام‌های دیکتاتوری و اِستِخفاف‌گر بر‌می‌دارد، می‌فرماید: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعُوهُ اِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقینَ»؛ فرعون قوم خود را اِستِخفاف کرد، پس آن‌ها هم او را اطاعت کردند، به تحقیق آنان گروهی فاسق بودند.

در هر عصری فرعون‌ها بسیارند و استخفاف قوم و زیر‌دستان، شیوهٔ هر مستکبری است. استکبار انواع و اقسامی دارد: استکبار مقام، تحقیر زیر‌دستان با مقام و قدرت ظاهری خود است. استکبار علمی آن است که سالک پس از طی برخی مراحل و برخورداری نسبی از علوم ظاهری یا باطنی، مغرور شده بخواهد آثار دانشمندان را زیر پا نهد و خود را برتر از آنان بنمایاند. بزرگان فرموده‌اند: شقی‌ترین مردم در دنیا و آخرت عالم مغروری است که به علم خود عمل نکند. از انواع دیگر استکبار، استکبار از بابت قدرت جسمی و حتی قدرت روحی است.

از جمله مستکبرین فرعون بود که قوم خود را خوار و خفیف نمود. مردم عموماً اظهار انزجار نسبت به فرعون می‌نمایند که او فاسق بود، لکن قرآن مجید زیر‌بنا را در وضع و حال قوم او می‌داند و ریشه رشد فرعون را به فِسْق و انحراف قوم نسبت می‌دهد که زیر بار استخفاف رفتند «اِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقینَ» واِلّا هرگز فرعون بر آنان غلبه نمی‌کرد.

در آیه مذکور معنای بزرگ و راز عجیبی نهفته است. ظاهر آیه مذمت قومی است و باطن آن، تجلیل مقام و عظمت انسان، که ای انسان! خداوند متعال در تو امتیاز بزرگی به ودیعت نهاده، اصالت و حقیقت از آن توست نه از آن عوامل دیگر. آدمی باید پایگاه با عظمت خود را شناخته و بر آن تکیه کند. مردم صاحب قدرتند، فرعون کیست که آن‌ها را خوار و ذلیل کند، اما آن‌ها قدرت انسانی خود را انکار و تباه نمودند. کسی که استخفاف و خواری را می‌پذیرد، آن ودیعه الهی را ضایع و قدرت انسانی را نفی می‌کند. اگر او تسلیم نشود، کدام قدرت می‌تواند وی را وادار به تسلیم نماید؟

چه بسیارند افرادی که علت بدبختی‌ها را در بیرون جستجو می‌کنند، غافل از آن که علت اکثر بدبختی‌ها در درون است. آدمی از درون می‌شکند، سپس از بیرون تسلیم می‌شود! اگر قوم فرعون فاسق نبودند هرگز تسلیم او نمی‌شدند. استخفاف زور‌مداران مسئله‌ای عادی است و تازگی ندارد؛ گروهی در مقام سلطه‌طلبی بر گروه دیگر است. کسی را یارای جلوگیری از این جریان نیست، هر فرعونی را بکشند دیگری به جای او بر‌می‌خیزد. این درون مردم است که زمینه‌ساز رشد فرعون‌هاست و آن زمینه، فسق آنان است که قدرت انسانی را نا‌دیده می‌گیرند و مجال رشد فرعون‌ها را فراهم می‌نمایند.

مادام که عقل مطرح گردد، فسق مفهومی پیدا نمی‌کند چه فسق، نا‌فرمانی به ندای فطرت و قاضی وجدان است. بشر دارای عقل ظاهری و باطنی است، اگر بتواند عقل باطنی خود را به کمال برساند، حکم آن عقل حکم خدا و امر و نهی آن، امر و نهی خداست. اگر کسی بخواهد که مطیع فرعون نشود، باید به هیچ فرعونی تسلیم نگردد و عقل الهی خود را آلوده نسازد. آری رابطه‌ای است بین فسق و عقل و اطاعت فرعون، انسان وقتی از فرمان عقل سرپیچی می‌کند، فرعون به فرعونیت می‌رسد. معنای الهام فجور و تقوی به انسان «فَاَلْهَمَها فُجُورَ‌ها وَ تَقویٰها» این است که او همواره در انتخاب امور بر سر دو راهی نفس و عقل قرار گرفته است. فجور، دلبستگی به هوای نفس است و تقوی، دلبستگی به قاضی درون.

آنچه انسان را وادار به پذیرش استخفاف می‌کند، عجز او از طرد تعلقات نفسانی و در‌گذشتن از آن‌هاست، لذا تطمیع و تهدید فرعون در او مؤثر می‌گردد. اگر انسان از تعلقات نفسانی آزاد گردد، هیچ چیز توان تهدید و تطمیع او را ندارد، پس فرعون نه عامل اصلی که عامل دوم است. قوّت‌گیری رژیم‌های استکباری شرق و غرب نیز نتیجه ضعف و بلکه فقدان تقوای مردم است. لذا سالک باید تقوای خود را در‌یابد و یقین داند به محض از پای در‌آوردن هوای نفس، دشمن را نیز مغلوب می‌کند. دشمن و شیطان بر هر کسی سلطه ندارد، اهل ایمان که توکل آن‌ها بر خدا و اطاعت آنان از عقل الهی است، شیطان را توان تسلط بر آن‌ها نیست «اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبٍّهِم یَتَوَکَّلُونَ». سلطهٔ شیطان بر کسانی است که تَوَلّای او را داشته باشند و در امور خود او را شریک کنند «اِنَّما سُلطانَهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّونَهُ وَ الَّذینَ هُم بِهِ مُشرِکونَ»، در این صورت ما نیز در به روی شیطان گشوده به او راه نفوذ می‌دهیم.

آری ریشه همه فسق‌ها در حبّ دنیاست، چنان که حضرت رسول اکرم‌(ص) فرموده: رأس و علت کل خطایا حبّ دنیاست. با حب دنیا نمی‌توان در ردیف پارسایان و زاهدین محسوب شد. زهد و تقوی، زینتی است باطنی و الهی که حق‌تعالی تنها بر اهلش کرامت می‌فرماید. پیامبر خدا‌(ص) به امیر‌المؤمنین فرمود: یا علی! خداوند متعال برای تو زینتی عطا کرده که برتر از آن زینتی نیست؛ تو را زاهد و پارسا قرار داد، نه تو از لذایذ دنیا بهره‌ای بردی و نه دنیا از تو بهره‌ای برد. چنین زهد و آزادگی، سالک الی‌اللّٰه را آمادهٔ مجاهدت در راه حق و مبارزه با فساد می‌کند، اما مبارزه‌ای مشروع و بدون افراط و تفریط. به طوری که در هیچ شرایطی خود را بری از مسئولیت نمی‌بیند. گر‌چه دیدن فساد برای اهل محبت، مشکل و تألّم‌آور است، ولی نباید این تألّم انسان را از حد اعتدال خارج کرده اِقدام او منتهیٖ به تضعیف معنویات گردد.

جوهر و چکیدهٔ مبارزه در راه حق ارشاد است، نه این که اگر صفایی هم در قلب افراد باشد در اثر این مبارزه از بین رود، لذا شرط مهم و اولیه، تجلی محبت و عدالت در وجود سالک است.

_

مفهوم حقیقی تقیّه

تقیّه از دستورات اسلامی است و در یکی از تَوْقیعات شریفه نیز به آن امر شده است. اهل ایمان باید تقیّه را به موقع خود مراعات کنند واِلّا ممکن است خسارات بی‌شماری بر جان و مال و عِرض، بالاخص بر دین و ایمان وارد شود. بنابراین رعایت تقیه از فرایض دینی است و عدم مراعات آن، ترک واجب بوده موجب مسئولیت و مؤاخذه در پیشگاه پروردگار متعال است.

در قرآن مجید آیات بسیاری برای تقیه وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها سه آیه است:

اول – «لا یَتَّخِذِ الْمُؤمِنُونَ الْکافِرینَ اَولیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللّٰهِ فی شَیءٍ اِلّٰا اَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقیٰةً وَ یُحَذِّرُکمُ اللّٰهُ نَفسَهُ وَ اِلَی اللّٰهِ الْمَصیرُ»؛ نباید اهل ایمان در برابر مؤمنین، کفار را یاران و مددکاران و دوستان و سرپرستان خود قرار دهند، و کسی که چنین کند هیچ ارتباطی با خدا ندارد مگر این که از ایشان تقیه کند و خدا شما را از مجازات بر‌حذر می‌دارد و باز‌گشت به سوی اوست.

متأسفانه برخی از مسلمانان بر‌خلاف این فرمان، گاهی کفار را به دوستی و یا سرپرستی خویش گرفته و از جان و دل از آنان استقبال می‌کنند، بدون این که جای ترسی از ایشان باشد.

دوم – «مَن کفَرَ بِاللّٰهِ مِن بَعدِ ایمانِهِ اِلّٰا مَن اُکْرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنُّ بِالْایمانِ»؛ کسی که پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود، او را عذاب عظیمی است، مگر این که به اجبار کسی را وادار به اظهار کفر کنند ولی قلب او در عین حال با ایمان آرام باشد، در این صورت او مسئول نیست. البته اگر فردی در غیر مورد با وجود ایمان قلبی، به زبان انکار ایمان کند مسلماً در درگاه الهی مسئول است. زیرا برای او اتمام حجت شده اما برای فردی که حجت تمام نشده، شاید تا حدی عذرش موجّه باشد.

سوم – «رَجُلٌ مَؤمِنٌ مِن آلِ فِرعَونِ یَکتُمُ ایمانِهِ»؛ مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان می‌داشت؛ زیرا می‌ترسید که بر پیکر اسلام و ایمان لطمه‌ای برسد. بنابراین ترس و تقیه مراتبی دارد.

البته در قرآن مجید آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر بسی بیشتر از تقیه است و در توقیعات شریفه نیز علاوه بر تقیه، توصیه اصلی بر امر به معروف و نهی از منکر است. در اسلام امر به معروف و نهی از منکر، اصل عمومی است و تقیه یک امر فرعی و استثنایی، که فقط در موارد خاص باید صورت گیرد. در واقع، تقیه از مراتب امر به معروف و نهی از منکر است و در آیه مذکور نیز با حرف استثناء «اِلّٰا» آمده است.

خداوند متعال در آیه اول پس از این که تکلیف مسلمانان را در زمینه ارتباط خارجی با لَحن مُؤکّد و شدید، اجتناب از دوستی با کفار تعیین می‌کند، می‌فرماید: «اِلّٰا اَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقیٰةً». ظاهر ساختن مصدر تُقاة به جای تقیّه، نمایندهٔ آن است که تقیه به طور مطلق مطرح نیست وگرنه می‌فرمود: «اِلّٰا اَن تَتَّقُوا مِنهُم»، بلکه مراد از تقاة، یعنی تقیه و ترس خاصی، نه هر ترس و تقیه‌ای. حضرات ائمه اطهار علیهم‌السلام که طرفدار تقیه به جا و به مورد بودند، آن را از این آیه از کلمهٔ تقاة استخراج نموده‌اند. علمای اسلامی نیز تقیه را تنها در موارد خاص به جا آورده از تعمیم و سرایتش به همهٔ مراتب و شئون زندگی اجتناب می‌کردند.

آری علمای ربانی و دانشمندان اسلامی هرگز نمی‌گذارند که تقیه یک امر فرا‌گیر شده و فرع به جای اصل نشیند و جریان طبیعی زندگی محکوم یک وضع استثنایی گردد. اصولاً غیر‌معقول است که امور استثنایی رنگ ابدی به خود گیرند و امور ابدی، وضع استثنایی پذیرند! لکن عده‌ای پیشوا‌نما، اصول و قوانین اساسی و مسلّمات اسلام را تبدیل به امور استثنایی کردند.

بنابراین اصل اولیه اسلام در این باب، امر به معروف و نهی از منکر است و در موارد اضطراری از اصل ثانوی تقیه استفاده می‌شود که آن هم در مفهوم صحیح و به مورد خود، نوعی دعوت و خدمت به اسلام است.

در واقع تقیه الهی، به کار‌ گیری فن دیگر و تغییر شیوهٔ عملکرد در امر به معروف و نهی از منکر است، همانند عقب‌نشینی در جنگ. کارشناسان نظامی معتقدند که جنگ مراحل سه‌گانه‌ای دارد: هجوم، دفاع، عقب‌نشینی. چنین عقب‌نشینی نه فرار از جهاد که مرحله‌ای از آن و بلکه خدمت به جهاد است. به اتفاق آرای تمام علمای اسلامی و آیات 15 و 16 سورهٔ اَنفال و سایر نُصوص، این عقب‌گرد نه گناه و معصیت کبیره، که غافلگیر کردن دشمن و تجدید قوا برای ادامه جهاد است. تقیه نیز چنین نقشی دارد، لکن متأسفانه عده‌ای حقیقت مترقی تقیه و مفهوم صحیح آن را مانند سایر علوم و معارف حقه از اکثر مردم پنهان داشتند، تا بتوانند ارزیابی‌های نا‌درست و تصویر‌های غیرمنطقی و نا‌معقول از تقیه به عمل آورند.

مقدس‌مآبان و علمای قِشری برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت و کناره‌گیری از انجام وظایف در امور اجتماعی و تعطیل کردن باطن احکام الهی و فلج نمودن امور حیاتی اسلام و گذاشتن سرپوش بر روی سود‌جوئی‌ها و خود‌خواهی‌ها و خود‌کامگی‌ها و لذت‌پرستی‌های خویش، تقیه را که یک امر استثنایی و فرعی است، تبدیل به امر دائمی و اصلی کلی کردند!

البته چنین تقیه نه موجب ترقی و پیشرفت اسلام که سبب تنزّل آن است. تقیه که از عوامل الهیه برای حفظ استقلال دین است، نباید مبدّل به عامل اِضمِحلال و نابودی آن گردد؛ از این‌رو دولت اسلامی باید همواره ناظر بر امر به معروف و نهی از منکر مسلمانان و یا تقیه ایشان باشد. بسا افرادی که ظاهراً امر به معروف کنند ولی آنان را با معروفات فاصله زیادی است، نهی از منکر نمایند و خود سراپا مشغول منکراتند! همچنین فردی که اظهار تقیه می‌کند باید به عملکرد او از دیدگاه قرآن و اسلام رسیدگی شود.

حضرت صادق‌(ع) می‌فرماید: کسی که ادعای ایمان نماید ولی بعد اعمالی از او سر بزند که ناقِض ادعایش باشد، او از ایمان خارج است مگر این که اظهار تقیه کند، در این صورت باید رسیدگی شود که آیا تقیه لازم بوده یا نه؟ بزرگان فرموده‌اند تقیه را مواضعی است، هر کس آن را از جایگاهش زایل کند، مورد مؤاخذه خدا خواهد بود.

و نیز امام جعفر صادق‌(ع) می‌فرماید: مؤمن در هر حال مجاهد است، در عصر دولت باطل به تقیه جهاد می‌کند و مراد از ترس در این مورد، ترس از گناهان کبیره است که مبادا بر پیکر اسلام و قرآن صدمه‌ای وارد آید؛ اما در عصر دولت حق پس از اتمام حجت، به شمشیر جهاد می‌کند. چنین تقیه مراتبی از جهاد است که راه را برای دولت حق باز می‌کند، این کجا و تقیه‌ای که ظاهر‌بنیان و روحانی‌نمایان کذایی معنا می‌کنند کجا؟! کسی که چنان فتوایی دهد بویی از حقایق به مشام دلش نرسیده، و یا بسا که به علت عدم تزکیه نفس، مُکتَسَبات او از حقایق و علوم با آلایش‌های درونی او ترکیب یافته و ضایع شده باشد. اما حقایق و علوم و معارف حقهٔ مخزون در سینه بزرگان، موجب هدایت خود و ارشاد سایرین است؛ آنان به توفیق الهی با مجاهدات مداوم و خستگی‌ناپذیر و صبر و استقامت در طریق حق بدان مقام والا نایل شده‌اند.

 
ادامه متن