جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

حب عام و حب خاص

احوالی از احوالات سالک راه حق، محبت است نسبت به محبوب حقیقی. محبت در همهٔ موجودات جاری و ثابت است: در فلک محبتی است که مقتضی حرکت آن است، و در عناصر محبتی است که میل به مکان طبیعی خود می‌نمایند. در نباتات محبتی است که در طریق نمو و اغتذاء متحرکند. در حیوانات محبتی است که سبب انس و الفت گرفتن آنهاست. در نوع انسان محبتی  است که سبب آن سه امر باشد:

اول ـ لذت و آن جسمانی باشد یا غیرجسمانی، وهمی باشد یا حقیقی.

دوم ـ منفعت آن هم مجازی باشد یا حقیقی.

سوم ـ مشاکلهٔ جوهر و آن هم یا عام باشد مانند این که دو کس با هم، هم‌خلق و هم‌طبعند که به اخلاق وافعال یکدیگر مبتهج شوند؛ و یا خاص بوَد که این محبت مخصوص اهل حق است، مانند محبت طالب کمال به کمال مطلق.

بر اساس آیات و روایات بسیار، بنای دین بر محبت است «قُلْ اِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ»؛ بگو اگر شما خدا را دوست می‌دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد. تبعیت از حضرت رسول اکرم‌(ص) موجب محبت خداست. آنان که از رسول خدا پیروی می‌کنند، محبوبان خدایند. دوستی خدا نسبت به بندگانش روشن و آشکار است «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ»، «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ»، «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»، «وَاللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِینَ»، «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».

حب مورد بحث در این آیات، قطعاً نه مانند حب پدر نسبت به فرزند است و نه مانند حب شوهر نسبت به زن، و نه مثل حب برادر نسبت به برادر. زیرا در همه این موارد، نیاز و احتیاج بین محب و محبوب وجود دارد، اما ذات اقدس باریتعالی از احتیاج مبراست. در اینجا محبت به مفهوم سنخیت است، بدین معنی که عبد با اتصاف به صفات معبود نسبت به معبود، سنخیت حاصل می‌کند و به همان اندازه محبوب او واقع می‌شود. محبوبیت انبیاء و اولیاء نزد حق تعالی بر اساس همین سنخیت است.

محبت عام همچو ماهی است که از مطالع صفات جمالی روی نماید، و محبت خاص همچو آفتابی است که از افق ذات برآید. محبت عام، نوری است که وجود را آرایش دهد، و محبت خاص همچو ناری است که وجود را پالایش دهد. حب عام همچو شرابی است ممزوجْ حامل لطافت و کثافت، خفت و ثقل و صفا و کدورت، حب خاص همچو رحیقی است خالص، همه صفا در صفا.

حب خاص به جهت تنزه از مخالطت اعلال، همه صفا در صفا، لطافت در لطافت، حقیقت در حقیقت. محبان ذات، این شراب را در اقداح ارواح نوش کنند و فضالهٔ آن بر قلوب و نفوس ریزند، لذت این شراب طهور در همه اجزاء بدن اثر کند، روح را لذت مشاهده دهد، قلب را لذت مذاکره تا غایتی که لذت شدت طاعت، بر تمام لذایذ طبیعی غالب آید.

حقیقت محبت، رابطه‌ای است از روابط اتحاد که محب را به محبوب بندد و جذبه‌ای است از جذبات محبوب که محب را به خود کشد. صاحب محبت کسی است که محبت دنیا و عقبی را از دل خویش خارج کند، هر حسنی که او را روی نماید بدان التفات نکند و نظر از حسن محبوب برنگرداند، هرگز مخالفت او نکند و هرچه اختیار نماید به رضای محبوب بود نه برای غرض دیگر. از مشاهده محبوب و وصال او در شوقش نقصانی وارد نشود، بل هرلحظه در مشاهده و هر نَفَس در مواصله شوقی جدید در نهاد او انگیخته شود.

عشق و محبت یکی از بزرگترین و مهم‌ترین احوال عارف است. عشق از جمله مواهب الهی است نه از مکاسب بشری. اگر جمله کاینات جهد خود را بر خاموش کردن شعله عشق واقعی بگمارند، نتوانند. عشق، بزرگ‌ترین سرّ و رمز خداست. جز بنای عشق، هیچ بنائی خالی از خلل نیست.

هرچه بر بنیان عشق استوار است حقیقت است، در غیر این صورت وسوسه و قیل و قال. عشق نه از تعلیم خلق است بلکه موهبت الهی است و علامتش آن است که به نکوئی زیادت نشود و به جفا نقصان نگیرد. اگر محبت به غرض بود، چون غرض برخیزد محبت نیز برخیزد، بنابراین محبتْ افراط بی‌نیل است.

محبت آن است که صفات محبوب بر دل محب نشیند. به عقیدهٔ عارف، آئینی بالاتر از آئین عشق نیست. عشق اساس هر حقیقتی است. محبت درست نشود بین دو تن، مگر این که یکی دیگری را به زبان دل گوید که ای من، نادره‌ای نگر که من بر من بی من عاشقم، و من بی من در آئینه وجود معشوق می‌نگرم تا کدامم!

محبت اولین مرحله از مراحل وصال است، و اولین چیزی است که در این وادی از سالک سلب می‌گردد، محبت به غیر است بلکه هرچه را دوست دارد به خاطر و رضای محبوب است. برای عامه محبت، آخرین مقام و برای خاصه، اولین مقام است. نهایت آرزوی عامه، وصول به محبت حق  است و نهایت آرزوی خاصه، وصول به حق است. در سیر الی الله، محبت عنوان راه را دارد.

محبت، نشان خاص سالک الی الله است و شرط صحت عبودیت به جهت سالک، وجود محبت است. محب نباید اعمالش بر روی غرض یا عوضی باشد. در نتیجهٔ کمال محبت است که سالک به مقام نفس مطمئنه نایل آید.

قال الله تعالی «یَا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» حالتی را که شخص دارا نباشد، بیشتر در مقام انکار است و طمأنینه از آن حالاتی است که کمتر اشخاص واجد آن باشند. و آن حالتی است که در آن حال، سالک در کمال آرامش خاطر است و هیچ امری او را از آن فراغت خاطر بیرون نسازد. تا سالک از تفرقه نگذرد و به جمع نرسد، طمأنینه به او دست ندهد. در حالت جمع است که نفس تسلیم اوامر الهی می‌گردد.

در بعضی ادعیه زیارتی و دعاهای وارده از جمله در دعای «امین الله» اشاره شده که این مقام را از خدا مسئلت نمائیم، قسمتی از فقرات آن چنین است:

پروردگارا، حالی به من عطا فرما که نسبت به آنچه برایم خواسته‌ای راضی باشم و از آن رو گردان نشوم. دلی آرام، خاطری آسوده به من مرحمت فرما. پروردگارا، لطف فرما که به حکم تو راضی گردم و مرا در نزد اهل زمین محبوب بدار. حالی عطا کن که همه از من راضی و خشنود گردند.

پروردگارا، طاقتی ده که به نزول بلای تو صابر باشم و نسبت به عطایای بی‌منتهای تو شاکر گردم، همیشه خواهان تو باشم. رؤیت و لقای ترا آرزو نمایم. رفتار دوستانت را اختیار نمایم. اخلاق دشمنانت را ترک نمایم، تقوی پیشه کنم.

الهی، دوستی برگزیدگان از اولیائت را بر من ارزانی بدار. عنایت فرما که در دنیا همیشه به سپاس و ستایش تو مشغول باشم.

این نیازها و درخواست‌ها از پیشگاه احدیت، حالاتی است که صاحب نفس مطمئنه دارد.

ادامه متن