جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

حقیقت نماز و نماز عارفان

محبوب‌ترین عبادات و مهم‌ترین فرایض و اعمال دینی در پیشگاه احدیت، نماز است که آیات و اخبار در فضیلت آن بسیار است. صلات مشتق است از تَصلیه؛ مستقیم کردن چوب‌های کج را در اثر نزدیک کردن به آتش و حرارت دادن به آن، تصلیه گویند. نمازگزار با توجه به مبدأ اعلی و با حرارت حاصله در حرکت صعودی و قرب به شمس ازلی، کجروی‌های نفس را تعدیل می‌نماید.

نماز ظاهراً جزو فروع است، لکن در واقع از اصول جدا نیست. نماز هم راز و نیاز و مناجات با حق است و هم سیر مراحل توحید، واِلّا ستون دین و مفتاح باب سعادت نبود. در عالم برزخ اولین سؤال از نماز است، اگر مقبول شد سایر اعمال قابل بررسی است. خوشا به حال کسی که نمازش مقبول پیشگاه الهی باشد.

در عظمت نماز همین بس که نسبت آن به سایر عبادات مانند نسبت انسان است به سایر موجودات. عارفان آن را عبادت جامع و معجون الهی می‌نامند. هر یک از فرشتگان را مقامی است معلوم و حدّی محدود که از آن تجاوز نکنند، بعضی در قیامند و برخی در قعود. اما انسان، این نسخهٔ جامع وجود، گاه در قیام است گاه در قعود، گاه در رکوع است و زمانی در سجود. چنان که هر یک از اعضاء انسان را فعل و اثری مخصوص است، هر یک از افعال نماز نیز آثار ویژه‌ای دارد.

نماز عالی‌ترین درس مکتب تربیتی اسلام است، هدف از تشریع آن برقراری ارتباط بنده است با خدای یکتا و استحکام بندگی. بسیاری نماز می‌خوانند، لیکن نمی‌دانند که نماز با جان و روح آنان چه می‌کند و بدین علت با غفلت از هدف اصلی نماز، سودی از آن نمی‌برند. چنین نمازی نه روشنگر جان است و نه نیرو‌بخش انسان، از این‌رو با آن که به نصّ قرآن، نماز باز‌دارندهٔ انسان از فحشاء و منکر است، ولی بسیاری از نمازگزاران را پس از گذشت سال‌ها نیروی خویشتنداری از گناه نیست. در واقع آنچه آنان به جا آورده‌اند، نه حقیقت نماز که تنها صورتی از آن بوده است. باز‌ماندگان در حجاب عالم مادی و خِدر طبیعت را از عالم معنا خبری نیست. کدام حسرت و ندامت و خسارت از این بالا‌تر که بعد از عمری تَعَب در راه چیزی که مایهٔ کمال سعادت و تحقق صورت کمال انسانیت است، نه تنها آنان را هیچ بهرهٔ معنوی ندهد، که مایهٔ کدورت قلبیّه و حجاب‌های ظلمانیه گردد!

همانند اعضاء ظاهری، برای انسان اعضاء قلبی و باطنی است. در مقابل صورت، چشم، گوش، زبان و دست و پای ظاهری، قلب باطنی انسان نیز دارای صورت، چشم و گوش و زبان و سایر اندام‌های معنوی است. ذکر بر دو گونه است: ظاهری و باطنی. ذکر ظاهری به لسان ظاهر جاری گردد و ذکر باطنی به لسان دل. همچنین او را دو سجود است: سجود جسد و سجود دل. در اولی پیشانی ظاهری با خاک تماس می‌یابد و در دومی، پیشانی دل بر خاک بارگاه الهی، که آن کمال تعظیم واقعی بر حق است.

کمال مقبولیت اعمال وقتی است که عمل عضو ظاهری، هماهنگ با عضو قلب و باطن انجام گیرد واِلّا صِرف حرکات عضو ظاهری را بهایی نیست. مثلاً ذکر ظاهری به شرطی مقبول است که با زبان قلب همراه باشد. بسا که زبان ظاهر ذاکر باشد و زبان باطن، ساکت و یا زبان دل بر‌خلاف زبان ظاهر باشد.

اعضاء باطنی قابل مقایسه با اعضاء ظاهری نیست. اعضاء جسمی مربوط به عالم خاک است و اعضاء باطن، مربوط به عالم پاک. اعضاء باطنی در واقع همان قدرت‌ها و استعدادهای معنوی انسان است و به منزلهٔ بال و پر معنوی او، که او کم از ملایک نباشد.

نماز معراج مؤمن و وسیله پرواز اوست. انسان الهی با بال و پر خدایی صعود و عروج می‌نماید، آن بال و پری که هرگز قابل مقایسه با بال و پر ظاهری نباشد. آری علم و عمل خدایی دو بال است که صاحب خود را در عالم حقیقت و معنی پرواز می‌دهد.

چنان که انسان را بدنی است مرکب از اعضاء و جانی است بسیط که بدن به واسطهٔ آن منشأ افعال و آثار می‌گردد، نماز را نیز ظاهری است مرکب از افعال و باطنی است به نام اخلاص، که افعال نماز بدان وسیله منشأ ثواب گردد و قابل قبول. چنان که بدن بی‌جان و پیکر بی‌روان به کار نیاید، نماز بی‌اخلاص نیز رفع نیاز نکند. تجلی اخلاص ناب در عاشقان جمال و کمال ازلی است، آنان با عشق و محبت مراحل بندگی و تکامل را طی کرده به مرتبهٔ نهایی کمالات قدم می‌نهند و به اهداف والای خلقت تحقق می‌بخشند.

بنا به کلام بزرگان انگیزهٔ عبادت یکی از این سه چیز است: ترس، امید، محبت و عبادت کنندگان از این لحاظ سه قسمند:

اول – عبادت غلامان به خاطر امنیت از عذاب، و آیه شریفه «مالِکِ یَومِ الدّینِ» که اِشعار به روز حساب و مجازات دارد، محرّک آنان است.

دوم – عبادت سودا‌گران به امید رسیدن به بهشت و نعم آن، و آیه شریفه «الرَّحمنِ الرَّحیمِ» که نوید نعمت‌های الهی می‌دهد، مشوِّق اینان است.

سوم – عبادت حضرات اولیاء به جهت عشق و محبت به ذات الهی، عبادت ایشان نه به طمع بهشت و نه خوف از دوزخ، بلکه محضِ طاعت و سپاسگزاری است و آیه شریفهٔ «اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ» و معانی باطنی آن متمّم و مکمّل انگیزهٔ آنان است.

میان بدن و روح تعاشق است و هر یک از دیگری قبول اثر می‌کند. از این‌رو حق‌تعالی نماز را با خضوع و خشوع مقرّر فرموده تا روح از آن متأثر گردد و کمال توجه به مبدأ نماید. اهل معنا فرموده‌اند: خشوع آن است که مُصلّیٖ نداند بر راست و چپ او کیست، در بحر شهود مستغرق گردد و از شعلهٔ آثار ظهور انوار جلال و جمال بگدازد.

ظواهر نماز و عبادات را طمأنینه‌ای باید و باطن آن را طمأنینه‌ای دیگر. طمأنینه قلبی، سکونت قلب و اطمینان خاطری است که نمازگزار عبادات و اذکار را با آن به اتمام رساند. عبادتی که با اضطراب و تزلزل قلبی انجام یابد، قلب از آن منفعل نشود. یکی از اسرار تأکید بر عبادت و ذکر دائم، حصول تأثر و انفعال قلب است در اثر تکرار تا ذاکر به حظوظ قلبی حاصل از نماز واقعی برسد.

نماز و عبادتی که دل از آن بی‌خبر باشد، فاقد آثار قلبی است و از حد ظاهر و مرتبهٔ مُلک بدن به مقام باطن نفس و ملکوت اعلی نرسد، و چه بسا در هنگام سَکَرات موت یا اَهوال و شداید پس از مرگ به کلی آثار آن از صفحهٔ دل محو گردد و آدمی دست خالی به پیشگاه احدیت رود.

دیگر از آداب قلبیه نماز و سایر عبادات، بَهجت و انبساط قلبی است که موجب نتایج نیکو بلکه فتح بعضی از ابواب علم و کشف برخی از اسرار عبادت است. سالک باید احتراز کند از عبادت به وقت کسالت و اِدبار نفس، و هنگامی را برای عبادت بر‌گزیند که نفس را به عبادت اِقبال و نشاطی باشد تا از آن نورانیتی در دل حاصل شود.

یکی از اسرار و نتایج عبادات و ریاضات، نافذ‌تر شدن ارادهٔ نفس الهی است در مُلک بدن تا جنود منتشره در کشور تن از عصیان و خود‌سری باز مانند و تسلیم ملکوت باطن قلب گردند؛ امر ملکوت در مُلک جاری و نافذ شود و ارادهٔ نفس مطمئنّه قوت گیرد و زمام اختیار را از نفس امّاره و شیطان بگیرد. در این مقام است که جنود نفس از ایمان به تسلیم و از تسلیم به رضا و از رضا به فنا سوق داده شوند. تحقق مراتب مذکور منوط است به انجام عبادت از روی سرور و بهجت قلبی تا محبت و عشق به ذکر حق و انس و تَمکُّن حاصل آید چه، انس به خدا و ذکر او از مهماتی است که سالک را بدان عنایت شدید است.

از آداب دیگر نماز و عبادات، مراعات است. سالک باید در هر مرتبه از مراتب سلوک اعم از ریاضات و مجاهدات علمیه یا نفسانیه یا عملیه، رعایت حال خود کند و با رفق و مدارا با نفس خویش رفتار نماید. نفس در اثر سخت‌گیری زیاد عنان گسیخته شود، زیرا تراکم مقتضیات طبیعت و تیز شدن آتش شهوت تحت فشار زیاد ریاضت، ممکن است عاقبت مُحتَرِق شده کشور تن را بسوزاند. اگر سالکی عنان گسیخته شود یا زاهدی بی‌اختیار گردد، چه بسا به پرتگاهی افتد که هرگز روی نجات نبیند. بنابراین بر سالک طریق حق است که همچو طبیبی حاذق زمام نفس را در ایام سلوک به دست گیرد و به اقتضای احوال و ایام سلوک، با نفس رفتار کند و آتش شهوت را به طرق مشروعه فرو‌نشاند، تا او را اعانت کامل در سلوک راه حق نماید.

دیگر از آداب مهم قلبیه عبادت، خوف و رجاست. نمازگزار در حال نماز، هم چشم طمع به رحمت واسعه الهی دارد و هم از خوف قهر و عظمت مقام ربوبی همچون مجرمی محکوم، نا‌امید و پر‌تشویش است. بیم و امید در بنده از عوامل مهم ترقی و تعالی او به مقام عبودیت است. زیرا به واسطه بیم می‌تواند نفس سرکش و مایل به شهوات را مهار کند و به یاری امید، تحمل زحمات و مشقات عبادت بر وی سهل و آسان گردد. از این‌رو در بسیاری از آیات به این دو عامل سعادت، تحریض و ترغیب بلیغ شده است، چنان که دربارهٔ اهل ایمان فرماید: «تَتَجافیٰ جُنُوبُهُم عَنِ الْمَضاجِعِ یَدعُونَ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً». نمازگزار باید با دو بال خوف و رجا در فضای این سفر روحانی به پرواز آید و منازل این معراج حقیقی را بپیماید. در پاره‌ای از روایات تصریح شده که این دو بال سعادت باید هم‌اندازه و متساوی باشد.

انسان عارف به حقایق را بین واجب و ممکن، دو نظر است:

یکی نظر به نقصان ذاتی خود و جمیع ممکنات. در این نظر عیناً یا عملاً می‌داند که تمام ممکنات در بحرِ ظلمانی امکان و نقص فرو‌ رفته، بلکه این تعبیر هم از ضیق مجال سخن است واِلّا نقص و فقر، فرع بر شیئیّت است. لذا اگر تمام عبادات و طاعات و معارف را به محضر اقدس ربوبیت بَرَد، جز سر‌افکندگی و خجلت و خوف و ذلت او را نصیبی نباشد، مَحامِد همه او راست و ممکن را در آن تصرفی نیست.

دیگری، نظر به کمال واجب و بسط بساط رحمت واسعه اوست که بی سابقه استعداد و قابلیت، ابواب لطف و بخشش به روی بندگان گشوده است. در تحقق کمالی چنین خوف و رجاست که سالک به مقام اولیاء اَحرار نایل آید و عبادتش به دور از خوف عذاب و طمع بهشت گردد. در این مقام سالک را هیچ انتظار و مراقبتی نسبت به امور دنیوی نباشد، قلبش مدام متوجه حق گردد و همه رشته‌های پیوند به غیر حق را بگسلد.

مراتب عبادت به لحاظ کمیّت و کیفیّت توجه و حضور قلب است، هر‌چه حضور قلب بیشتر، عبادت ارزشمند‌تر. بنابر روایات عدیده در پیشگاه الهی از عبادت و نماز آن مقدار مقبول است که با حضور قلب انجام یافته باشد.

نماز به لحاظ کیفیت نیز مراتبی دارد:

مرتبه اول، کمال توجه به الفاظ است.

مرتبه دوم، کمال توجه به معانی ظاهریه است.

مرتبه سوم، کمال توجه به معانی باطنیه است.

آخرین مرتبه، کمال توجه است به ذات اقدس خدای تبارک و تعالی، چنین عبادتی جز برای عارفین کامل و واصلین حاصل نشود.

عارفان در اثر تزکیه نفس، شهوات را از پیش بر‌گرفته و در مراقبت دل به قدری کوشیده‌اند که جز ذکر خدا در همهٔ احوال چیزی بر دل ایشان نگذرد. ذکر حق بر دل ایشان غالب گشته و دل از ظلمات بشریت وارسته و حقیقت معرفت، آنان را حاصل آمده به طوری که ذکر و سجود قلبی هرگز از دلشان انفکاک نمی‌یابد. آنان واقفند که حق‌تعالی قادر است نعمت‌هایی را که عطا فرموده، در آنی از آنان سلب نماید و یا افزون‌تر کند. او غنی مطلق است و ما‌سوای او همه نیازمند و فقیرند. اتصالاً امر فرموده بندگان خود را به درخواست حاجات و ضمانت فرموده اجابت آن‌ها را. گر‌چه نظام اسباب را در عالم قرار داده ولی مؤثر حقیقی تنها ذات اقدس اوست، شفا و روزی‌دهندهٔ حقیقی اوست چه با وجود اسباب و چه با عدم آن‌ها.

حصول جمیع مراتب و منازل شریفه و جمله درجات عالیه و سعادات اخروی، نتیجه طاعات و ثمرهٔ اشجار عبادات بنده است، و مراتب ارزشمندی آن‌ها به میزان معرفت و خضوع و خشوع اوست. طاعات اگر‌چه انواع بسیار دارد ولی باز‌گشت همه آن‌ها به سه نوع است: قلبی، بدنی، مالی. طاعات قلبی مانند توحید، توکل، صبر، شکر، تسلیم، رضا، صدق، معرفت، محبت و غیره. طاعات بدنی دو نوع است، نوع اول به حق تعلق دارد، مانند نماز و روزه و نوع دوم به خلق، و آن خدمتگزاری است به خلق به رضای حق. طاعات مالی و آن احسان است با مال خود به نیازمندان و قیام به ادای حقوق عبودیت. نوع اول جز ارباب قلوب را نشاید و اهل غفلت را این معانی میسر نگردد. غافلان اگر طاعتی کنند از سر رسم و عادت بوَد و چنین طاعت مانند جسد بی‌روح است و از آن چندان فایده‌ای حاصل نشود.

هر‌که طریق خدا را مسلوک دارد و توسن نفس را در میدان افکار متوالیه و مجاهدات متعالیه تدبیر کند، در حالتی که تارِک باشد از نفس خود مشاغل عالم ظلمانی را و طالب باشد به همت والا عالَم روحانی را، چون مستقر شود این حالت او را، به مشاهدات مجردات، اَستار پندار بشکافد و در‌یابد که قیام و رکوع و سجود از سر رسم و عادت یا شرم از مردم، صورت و صفت ظاهری نماز است. این صفت را موصوفی و این صورت را معنایی است و این از کسانی درست آید که چون قصد عبادت کنند، از جمله مرادات و حظوظ خروج نمایند و دست‌ها به ترک ما‌سوی‌اللّه بشویند، و به شراب طهور ذکر قلبی مضمضه نموده و به نسیم روایح اسرار الهی استنشاق کنند. روی خود به آب معرفت بشویند و مِرفَقَین به زلال توکل غسل دهند و به حال تواضع و افتقار مسح بر سر کشند، و به ملازمت اثبات اَقدام صدق بر بساط عبودیت، مسح پا‌ها کنند و در وقت توجه صورت به کعبه، روی دل به کعبهٔ حقیقی کنند.

در «اَللّهُ اَکبَر» ذرات کاینات را در اشعه آفتاب کبریا محو بینند. در «بِسمِ اللّه» صبح دولت عاشقان ظهور کند و در «اَلحَمدُ لِلّهِ» اِفضال و اِنعام ذات اقدس نا‌متناهی مکشوف گردد. کارگران کارگاه تقدیر را بینند که در زیر پردهٔ «رَبٍّ الْعالَمینَ» چگونه به تربیت جهانیان مشغولند. پس به ساحل دریای رحمانیت، شراب طهور از دست ساقی «اَلرَّحمنِ الرَّحیمِ» نوش کنند، پس موج ارادت، مخموران آن شراب را در‌یابد و به لُجِّهٔ دریای رحمت اندازد.

چون وجود موهوم ایشان از میان بر‌خیزد و بحر ازل با بحر ابد آمیزد، حقیقت «مالِکِ یَومِ الدّینِ» ظاهر شود، پس سَبّاحان و غواصان حکمت گریبان ایشان بگیرند و به ساحل دریا اندازند. چون هشیار شوند، کمر بندگی «اِیّاکَ نَعبُدُ» بر میان جان بندند، پس به طلب امداد توفیق و عنایت، بلبل زبان «وَ ایّاکَ نَستَعینَ» سرائیدن گیرند، و معراج ترقی از حَضیض بشری به سرادقات جبروت مکشوف شود و «اِهدِنَا الصٍّراطَ الْمُستَقیمَ» گفته آید.

پس از رفیقانی که در مجلس عالَم ارواح با هم شراب خطاب می‌خوردند، یاد آرند و «صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم» گفته آید. پس محرومان مهجور و مردودان مخذول را بینند که در ظلمت شک و شرک مانده و به سَلاسِل و اَغلال صفات قهر گرفتارند «غَیرِ الْمَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لَا الضّالینَ» ناطق وقت شود. پس عنایت ازلی، باران‌آسا بر صحرای صدور ایشان بارد و از هر قطره هزار اَزهار عرفان و ریاحین ایقان در بوستان دل هر یکی شکفته گردد.

ایشان را به کمند عنایت از شواغل دنیوی خَطْف کرده و دیدهٔ دلشان را به کُحْلِ هدایت روشن نمودند و نقوش حقایق را در آیینه دل ایشان منعکس گردانیدند تا اسرار آفرینش را از اشارت «اِنَّ اللّهَ اشْتَریٰ مِنَ الْمُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» فهم کردند و نفس و مال خود را در راه ادای حقوق عبودیت صرف کردند و کمر خدمت و شفقت برادران دینی را بر کمر بسته و خود را رهگذر انواع مَبَرّات و احسان ساختند و اسرار حقیقت «اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ اِخوَةٌ» که در میان اهل غفلت مرده بود، اِحیا کردند، چه حضرت رسول اکرم‌(ص) فرموده: مؤمنین مانند دیوار عمارتی هستند که هر خشتی از آن خشت دیگر را استوار می‌دارد. پس آنان که از ایمان بهره‌ای دارند باید در کار‌های دین و دنیا یار یکدیگر باشند و همه یکدیگر را در کشیدن بار تکالیف سفر آخرت به حکم «اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ اِخوَةٌ» مساوی دانند.

به صفای عقل و ایمان، خساست و حقارت دنیا را بر مردان طریق حق معلوم کردند، ایشان انواع و اصناف مکر و حیله دنیا را در‌یافتند، به نور یقین دیدند که هر نعمتی از وی به هزار محنت آمیخته و بر سر هر دولتی از آن، باران حِرمان ریخته و در هر شاخهٔ سُروری از آن هزار وَیْل و ثُبُور آویخته، و هر اُنسی به صد غربال فُرقَت بیخته. پس از زخارف دنیا اعراض کردند و ایام عمر قَصیر را در حصول نعیم ابدی و سعادت سَرمدی غنیمت شمردند.

ایشان عیّاران کوی طریقت و جانبازان میدان حقیقت‌اند که روح مقدس را از مرکب حدوث پیاده کردند و نفس و لشگریانش را به صَولَت و به زور آتش عشق بشکستند، و خاشاک اخلاق بشری را از خانهٔ طبیعت روفته و لوْث نَعلَین دنیا و عقبیٰ را بر بساط قرب طرح کردند و به بوی نسیم «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ» مرکب شوق در میدان محبت تاختند.

آنان به حقیقت قیام و رکوع و سجود و قعود نایل شدند، که قیام مقام اِستکشاف و اِستغراق و ارتقاء و انباء و ارشاد و اِحتواء و اِستواء و اِهتداء و انبساط است؛ و رکوع مقام کمال تواضع است و سجود مقام انکسار و نهایت عبودیت، و قعود مقام حضور و تمکّن و استقرار و رفع استار و کشف اسرار است.

حضرت رسول اکرم‌(ص) فرمود: «مَن اَسلَمَ فَهُوَ مِنّی»، سِلْم کار دل است. جمال اسلام آنگاه بینی که رخت از معبود هوائی به معبود خدائی کشی. عادت‌پرستی را مسلمانی خواندن، در آیین عارفان، کفر است.

عارف طایری است ملکوتی که در عالم الوهیّت می‌پرد. عارف کسی است که نفس او را به رنگ دل او گردانند که تنش در عالم ادنیٰ باشد و دلش به عالم اعلیٰ. عارف کسی است که «لا اِلهَ» را وا‌پس نهاده و به «اِلَّا اللّهُ» رسیده. «لا اِلهَ» مقام عبودیت است و فطرت، لیکن «اِلَّا اللّهُ» مقام عالم ولایت است و الوهیت. در دایرهٔ «لاٰ» جان بی‌جان شود، جان کامل آن است که به «اِلَّا اللّهُ» رسد. جانی که او را به «اِلَّا اللّهُ» راه ندهند، آن را کمالیت جان نبود، این است صلات عارفان.

ادامه متن