جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

خاک گذرگاه عارفان

سودای تمنای سلوک طریق حق، سرهای ملوک معنوی را شاید و از دست هر گدای بینوایی فتح این باب اعظم برنیاید. اگر از تصرف ابلیس پر تلبیس خلاصی توان یافت، و لباس اسلام و کسوت ایمان از جهان جان بدر توان برد، دولتی است تمام و سعادتی است مدام.

با چندین هزار آفات که در راه آدمی بنهادند و به چندین گونه ابتلا که او را مبتلا نمودند و از دامگاه دنیا که «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ » است و از دامگاهی که هفت دانهٔ « مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ » در آن پاشیده شده، اگر توفیق و نظر و عنایت الهی نباشد، چگونه رهایی توان یافت.

حضرت آدم علیه‌السلام را با آن همه شرف و مرتبه بیش از یک دانه منع نکردند « وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ ». چون توفیق امتناع با او رفیق نشد، به دام عصیان و نسیان افتاد « وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ » و چون توفیق، رفیق او شد « اِصْطَفَىٰ آدَمَ » بود.

چون توفیق با حضرت آدم‌(ع) رفیق نشد، کامگاه بهشت که « وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ » او راه دامگاه گشت. ابلیس به یک دانه دو صید می‌کرد « فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ » دنیا او را دامگاه بود، چون توفیق یار گشت، کامگاه آمد که به کلمه « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا » به کام « ثُمَّ اجْتَبَاهُ » رسید.

هریک از سلاسل و اغلال که برای شقی واشقی ساختند، از آن هفت متاع بود و هر درکه که از درکات دوزخ برایشان ساختند، از سرمایه «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ » بود. این هفت شهوت را هفت در دوزخ گشاده کردند «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ ».

توفیق الهی طایفه‌ای را بر صوب درجات عالیه « وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا» بر جادهٔ «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ » به قدم « وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ » به معاد « فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ» رسانید.

توفیق الهی طایفه‌ای را هم به سوی درکات به کمد قهر « وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا » بر جاده « فَأَمَّا مَنْ طَغَىٰ » به قدم « وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا » به معاد « فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ» رسانید.

اگر توفیق الهی نباشد، چگونه می‌توان از عذاب الهی رست و بند طلسمات اعظم او را با کدام قدرت و قوت توان شکست؟

نور هدایت حق که حقیقت جذبه است، اهل طبع را از اسفل طبیعت می‌رباید و به علو قربت می‌رساند. نفس در این حالت که به تصرف جذبه «اِرْجِعی» به مرجع خود می‌رسد، از عوالم مختلفی که گذر کرده و آمده، باید بار دیگر گذر کند. حکمت این آمد و شد آن که به عوالم حق آشنا شده، و از هر عالمی گنج‌ها و اسراری که تعبیه شده است بردارد و بدان‌ها آشنا گردد.

در ابتدا که از عوالم مختلف گذر می‌کرد و می‌آمد، در هر عالم چیزی به وام می‌گرفت و از خود، آنجا گرو می‌نهاد. در مراجعت تا وام هر مقام را نپردازد و رهن خود را بازنستاند، نگذارند که بگذرد.

روندهٔ زنده آن است که از صفات خاک بگذرد، و صفات خاک، ظلمت و کثافت و ثقل و کدورت است. از خاصیت ظلمت، جهل و نابینائی برخیزد. از خاصیت کثافت، بی‌رحمی و بی‌شفقتی و سخت دلی پدید آید. از خاصیت ثقل، خست طبع و رکاکت و فرومایگی و دنائت و خواری ظاهر شود. از خاصیت کدورت، تفرقه خیزد. سالک این جمله صفات ذمیمه را از خاک به وام گرفته و در مقابل، کرم و فتوت و مروت و رحمت و شفقت و رأفت و علم و یقین و صدق و صفا و رفعت و شرف و نورانیت، رهن نهاده است.

پس از مقام خاک نتواند گذشتن تا وام خود را نپردازد، و به مقام اصلی خویش نرسد تا رهن خود را باز ستاند. چون این وام ها را رد کند و رهن خود باز ستاند، به مقر اصلی واصل آید. در این مقام است که او را به سلطنت خلافت نصب کنند، و به خلعت نیابت و به منشور سیادت بر جملگی عوالم غیب و شهادت مالک گردانند «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ »

ادامه متن