جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

معاملات ظاهری و معاملات باطنی

یکی از ابواب مهم شرع مقدس الهی، باب معاملات است که در جنب آن ابواب دیگری همچون سَلَف، قرض، عاریه، وقف و… قرار دارد. معانی باطنی و الهیه این احکام از حدّ و حصر خارج است، لذا در اینجا به اشاراتی کلی اکتفا می‌شود.

معامله را اقسامی است، قسمی از آن مشروع است و قسمی دیگر نا‌مشروع. هر‌که به معاملات غیر‌مشروع مباشرت ورزد، به هلاکت افتد. اسلام برای معاملات مشروع، مسائل و احکام و قوانین و مقرراتی صادر فرموده که هر کس بخواهد به معامله‌ای مباشرت ورزد، باید با آن‌ها آشنا شده و به مقام عمل بر‌آید تا معامله‌اش صحیح و الهی باشد.

معامله تنها به خرید و فروش ظاهری اطلاق نمی‌شود، زیرا علاوه بر آن معاملات باطنی هم وجود دارد. پس معاملات مشروع نیز بر دو گونه است: معاملات ظاهری و معاملات باطنی؛ یا معاملهٔ مادی و معاملهٔ معنوی.

علاوه بر معاملات ظاهری اگر دربارهٔ معاملات باطنی هم به مقام تفکر بر‌آئیم، در‌می‌یابیم که در اکثر اوقات عمر در حال معامله هستیم و خدا داند که تا چه حدّ در این امر موفقیم. از این‌رو بزرگان فرموده‌اند: نفس خود را بالا‌تر و با عظمت‌تر از آن دار که در این معامله آن را در معرض پستی‌ها قرار دهی، اگر‌چه نفس و پستی‌ها تو را به سوی امیال خوشایند بکشاند «اَکرِمْ نَفسَکَ عَن کلِّ دَنِیَّةٍ وَ اِنْ ساقَتکَ اِلَی الرَّغائِبِ».

بدیهی است که در این معامله، ما در مقابل آنچه می‌گیریم چیز‌هایی از خویشتن می‌دهیم، سکه‌های درونی خود را یکی پس از دیگری از دست می‌دهیم. به هر میل و اشتیاق و لذتی که در راه تحصیل خواسته‌های مادی و نفسانی دل می‌سپاریم، در حقیقت موجی در درون ما به وجود می‌آید که نیرو‌های باطنی ما را تضعیف یا منهدم می‌سازد؛ یا مانند بخاری که از دریا متصاعد شود و عوامل جوّی از باز‌گشت مجدد آن به فضای دریا جلوگیری کند، این قوای معنوی از اختیار ما خارج شده و به کلی رابطه‌اش را از ما قطع خواهد نمود. در این معامله، دقایق و ساعات عمر را که در حقیقت دُرَر گران‌بهایی هستند، هر لحظه از دست می‌دهیم و نمی‌دانیم که در قِبال آن چه چیزی به دست می‌آوریم. اکثر اوقات گویا در اِزاء از دست دادن چنین کالای گران‌بهایی، پَشیزی دریافت می‌کنیم!

در قبال معاملات باطنی مردم بر چند گروهند: گروهی هستند که گاهی در معامله، کمال دقت را به جا می‌آورند و گاهی در غفلتند. گروهی دیگر، ارزش این گوهر‌ها را دانسته‌اند و دربارهٔ داد و ستد‌های خود، محاسبه دقیقی انجام می‌دهند، نه تنها آن را ارزان از دست نمی‌دهند، که در راه رشد کمالات خویش و تصعید حیات کمالی اجتماعی به کار می‌برند؛ توان گفت که ایشان بیدار‌ترین و خردمند‌ترین مردم جهانند. گروهی نیز هستند که هر لحظه‌ای را که از میل و اشتیاق لذت اِشباع می‌کنند، تصور می‌نمایند امتیازاتی به دست آورده‌اند که هیچ کس واجد آن نیست، حتی می‌پندارند این امتیازات را بدون این که از خویشتن چیزی دهند، تصاحب نموده‌اند! اینان در مرحلهٔ بسیار اسف‌انگیز و در عالم طبیعی محض قرار گرفته‌اند، و از قوانین و مقررات تصعید کمالی خبری ندارند و یا آن را پنداری بی‌اساس تلقی می‌کنند، این است که گوهر‌های گران‌بهای خود را قابل معامله با هر چیز می‌دانند.

یکی از آن دُرَر گران‌بها که خدای تعالی به طالبین حق کرامت فرموده، نعمت برخورداری از تعالیم عالیه است. سالک الهی باید این گوهر گران‌بها را علاوه بر استفاده در طریق رشد کمالات خود، در راه تصعید حیات کمالی اجتماع به کار برد و سعادت خویش را در سعادت اجتماع بداند و این امتیازات را در اختیار انسان‌ها و طالبین که در حقیقت نهال‌های بوستان خدایند، بنهد. آری این معامله در حقیقت، معامله با خدای بخشندهٔ این امتیازات است.

مسلماً این گوهر‌های گران‌بها ساختهٔ استاد ازلی است که رایگان به ما کرامت فرموده است. او خود قیمت این گوهر‌های گران‌بها را می‌داند، لذا فرموده که اَنفُس و اموال مؤمنین را خریدار خداست. اگر انسان عظمت و ارزش حقیقت را بداند، در‌می‌یابد که هیچ یک از امتیازات زندگی دنیوی نمی‌تواند در برابر عظمت و ارزش حقیقت قرار گیرد. در حقیقت چه معامله پستی است که حقیقتی در قبال سود پشیزی قرار گیرد.

خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید: «اِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ مِنَ الْمُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»؛ خدا جان‌ها و اموال اهل ایمان را به بهای بهشت می‌خرد. البته خرید و معامله بر خدا روا نباشد، زیرا خریدار چیزی را می‌خرد و به تملّک خود در‌می‌آورد که مالک آن نباشد، در صورتی که خدا مالک دنیا و آخرت است. مراد از آیه شریفه این است که چون بذل جان و مال از سوی مؤمنین استحقاق ثواب و جنّت می‌آورد، گویا جان و مال مؤمنین در برابر بها و ثَمَنی قرار گرفته است.

نفس، آرزو‌کده و بلا‌خیز است و مال نیز مایه بزهمندی و عصیان است. خدای تعالی ملکیّت مؤمنین را از این دو سلب کرده زیرا هر دو غالباً زیان‌آورند و به جای آن‌ها چیزی می‌دهد که سبب سعادت ابدی است. حکمت این خریداری آن است که مؤمنین از زوال تصرف خود در جان و مال واقف شوند و در خور مجاورت حق آیند. و نیز جان و مال وسیلهٔ ادای فرایض و نوافل است تا مؤمنین بدانند که از خود چیزی ندارند و به عملی که انجام داده‌اند، فریفته نشوند و عُجْب نیاورند.

عارفین حقیقی این نور الهی را بدون انگیزهٔ سود و زیان در درون خود در‌یافتند و با خدای خویش عهد و پیمان بستند و در حد اعلیٰ به عهد الهی وفادار شدند. آنان اَحرار و آزادگانی هستند که آنچه را رنگ الهی نداشت در سفرهٔ رنگین گذاشتند و گذشتند. مرحبا به این مردان الهی که چگونه با خدای خویش معامله کردند، جان خود را فروختند و جمال الهی را خریدند و با خدا چه نیکو معامله‌ای کردند.

_

میراث ظاهری و میراث معنوی

یکی از موضوعات دین فطرت، ارث است که انسان بدون تلاش و اکتساب، صاحب مال و ثروتی گردد. ارث بر دو گونه است: ارث ظاهری و مادی، ارث باطنی و معنوی. در قبال قسم اخیر، ارث ظاهری چندان هم ارزشمند نیست.

در ارث ظاهری تا اَحَدی از نزدیکان و وارثین طبقهٔ اول باشند، به طبقات دوم و سوم خویشاوندان سهمی نرسد. لکن ارث بیکران معنوی مختصّ افراد خاصی نیست، هر فردی قابلیّت و شایستگی او بیشتر، مراتب برخورداریش بالا‌تر.

میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداست و انسان کامل که مظهر اتمّ اسماء و صفات اوست، جانشین حق‌تعالی و وارث اوست. حضرات انبیاء وارثین خدایند و حضرات اوصیاء وارثان ایشان، چنان که در مقام زیارت آنان گوئیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ اِبراهیمَ خَلیلِ اللّٰهِ» یا «السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللّٰهِ» یا «السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ اَمیرَالْمُؤمِنینَ».

اگر از کسی اثری باقی نماند، گویا به این دنیا نیامده یا آمدن و رفتنش بیهوده بوده است. از این‌رو در معارف عالیه الهیه توصیه بر به جا گذاردن باقیاتِ صالحات است. حضرت رسول اکرم‌(ص) فرموده: بالا‌ترین میراث برای انسان، اولاد صالحی است که از خود به یادگار گذارد. توفیق باقی گذاردن چنین میراث الهی، سعادت و نعمت عظمایی است که هر یک از حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء از پیشگاه خالق رحمان خواستار آن شده‌اند. چنان که حضرت زکریّا عرض می‌کند: «فَهَبْ لی مِن لَدُنکَ وَلِیّاً یَرِثُنیٖ وَ یَرِثُ مِن آلِ یعقُوبَ وَ اجْعَلهُ رَبِّ رَضِیّاً»؛ الهی از نزد خود مرا فرزندی ببخش که ولیّ امر دین تو و وارثی برای من و آل یعقوب باشد، و الهی او را پسندیده بگردان.

انسان‌هایی که مراحل حق را طی می‌نمایند، در طی هر مرحله‌ای از ناحیه حق برای آنان منصب الهی عطا می‌شود. اعطاء این مناصب به هر کسی به نسبت پاکی قلب اوست، تا سرانجام به پایه‌ای رسد که در ردیف حضرات انبیاء و اوصیاء قرار گیرد و ورثه آنان محسوب شود «اَلْعُلَماءُ وَرِثَةُ الْاَنبِیاءِ»؛ این شخصیت‌های والا‌مقام عارفان الهی و حکمای واقعی هستند که از علوم و معارف، تقوی و تزکیه، عبادات و طاعات آنان بهره می‌برند.

تحقق حکمت یا به نظر و استدلال است که شیوهٔ اهل نظر است و ایشان را علما و حکما خوانند و یا به تصفیه و استکمال است که شیوه اهل فقر است. همان فقرری که حضرت رسول اکرم‌(ص) فرمود: «اَلفَقرُ فَخریٖ»، که ایشان را عرفا و اولیاء خوانند. گر‌چه هر دو طایفه حکمایند لکن فاصله ما‌بین طایفه اول و ثانیه، بی‌نهایت است. طایفه ثانیه به موهبت خدای تبارک و تعالی فائز به درجه کمال شدند و از مکتب‌خانهٔ «وَ عَلٍّمناهُ مِن لَدُنّٰا» بهره‌مند گشتند، ایشانند که به وراثت انبیاء که صَفْوت خلایقند، اقرب و اولیٰ‌ترند، این است که نگاه کردن به سیمای آنان و حتی نگاه به در خانه ایشان عبادت است.

همچنان که برای هر وارثی متاعی است، وارث حضرات انبیاء را نیز متاعی است. در وراثت ظاهری، پیوند و نَسَب ظاهری است اما در علم‌الوَراثه، پیوند و رابطهٔ روحی معتبر است نه اکتساب و ضوابط فکری. تحقق حقیقی این مقام، به آن است که از ناحیه اعلیٰ متاعی به او رسد واِلّا وارث واقعی انبیاء نیست. عارفان الهی و علمای ربانی که فرزندان روحی نبی‌اند، یقیناً از متاع علم و حکمت لدنّی آنان برخوردارند.

جانشینان راستین انبیاء و اوصیاء آنانند که به مقام شهود رسیده‌اند، نوشته‌ها و کلامشان آثار و علائم و تجلّی علم شهودی آنان است. علم شهودی حضرات اولیاء و مردان الهی در کاغذ و کتاب و کتیبه و پوست نمی‌گنجد، علمی است که در صحیفهٔ اول است، علمی است که راقِم الهی در آن رقم می‌زند و نغمهٔ «کتَبَ فیٖ قُلُوبِهِمُ الْایمانَ» در لوح دل ایشان می‌نگارد.

بسی جای فخر و مباهات است بر آن‌ها که خدای تبارک و تعالی چنین مَنْصبی کرامت فرموده که در ردیف حضرات انبیاء قرار گیرند و حکم ارشاد برای آنان صادر شود. چنین شخصیت‌هایی سزاوار ارشاد و تعلیم و تربیت الهی مردمند. آنان صاحبان آن روح الهی‌اند که علاوه بر روشنی‌بخشی وجودشان، بر همه قلوب نیز مانند آفتاب معنوی پرتو‌افکن است. طوبیٰ به حال عارفانی که به واسطه این روح الهی بر نفس خود غالب گشتند و مطیع و مُنقاد محض فرمان خدای تبارک و تعالی شدند، مراتب معنوی روح خود را به حدّ اعلیٰ رساندند و عاقبت خود را به آغوش شاهد ازلی رسانده، از شراب طَهور وصال سرمست گشتند.

مردان الهی، معلمین راستین هستند که به تمام معنی خود را از عقیم ماندن رهایی بخشیده‌اند. چه عقیم واقعی کسی است که از خود آثار خیر باقی نگذارد، ولو ظاهراً دارای فرزندان بسیار باشد. معلم الهی که نفوس را احیا نموده و فرزندان روحانی بپروراند تا چنین آثاری از او باقی است، از آن بهره‌مند است بدون این که از مراتب پاداش عاملین به آثارش کاسته شود. چنان که سیرت پلید معلم غیر‌الهی سبب انحطاط دَرَکات ظلمانی است، بدون این که از مراتب کیفر عاملین به آثارش کاسته گردد. اولاد صالح عالم ربانی، آن سالکینی هستند که در تحت تعالیم الهیه او هدایت می‌یابند، اینان یادگار و میراث الهی اویند.

سفراءِ عِظام الهی پدران روحانی جوامع بشری و امت اسلامی هستند «مِلَّةِ اَبیکُم اِبراهیمِ». پیامبر عظیم‌الشأن اسلام از جهت فاعلیّت، پدر روحانی موجودات و از جهت قابلیت فیوضات که جنبهٔ نَفْسیّه است، مادرِ عالم امکان است. چنان که بزرگان دربارهٔ آن حضرت فرموده‌اند: «اَبُو الْاَکْوانِ بِفاعِلِیَّتِهِ وَ اُمُّ الْاِمکانِ بِقابِلِیَّتِهِ» و اهل ایمان، برادران معنوی هم هستند. بنابراین توصیه اکید قرآن بر صِلهٔ ارحام، علاوه بر معنای ظاهر آن در معنا اشارت است بر حفظ ارتباط قلبی و وحدت الهی با محبوبین درگاه حق که رمز نجات و سعادتمندی است.

ادامه متن