جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

موت‌ ارادی‌

شرطی‌ از شرایط‌ وصول‌ به‌ لقاء الهی، موت‌ ارادی‌ است. موت‌ دوگونه‌ است: موتی‌ که‌ قهراً‌ به‌ سوی‌ ما آید و ما به‌ سرعت‌ به‌ سوی‌ او رویم، آن‌ موت‌ طبیعی‌ است. دیگری‌ موت‌ ارادی‌ و آن، شکستن‌ خواهش‌های‌ نفسانی‌ و کشتن‌ شهوات‌ حیوانی‌ است، همان‌ که‌ فرموده‌اند: «مُوتُوا قَبلَ‌ اَن‌ تَمُوتُوا».

طالب‌ کوی‌ یار در طی‌ صراط‌ مستقیم، تا موانع‌ از پیش‌ خود برندارد و طهارت‌ باطنی‌ حاصل‌ نکند، انوار غیبی‌ در خانهٔ‌ دلش‌ متجلی‌ نگردد و صبح‌ ازلی‌ در وجودش‌ مشعشع‌ نشود.

آری‌ تا دل‌ با رفع‌ حجابات‌ از کدورت‌ پاک‌ نگردد، تا از علایق‌ دنیویه‌ که‌ اغلال‌ اعناقند، رها نشود و از اودیهٔ‌ اوهام‌ و ظنون‌ تقلیدیه‌ خارج‌ نگردد، امکان‌ وصول‌ به‌ کوثر لقاء الهی‌ نیابد.

در وجود انسان‌ مدام‌ دو ضد باهم‌ در جدالند. چه‌ انسان‌ آن‌ یگانه‌ گوهر خلقت‌ است‌ که‌ ناسوت‌ و لاهوت، طبیعت‌ و ماوراء طبیعت، ماده‌ و معنی، و جسم‌ و جان‌ در او به‌ هم‌ پیوسته‌ است. انسان‌ جسمانیه‌الحدوث‌ و روحانیة‌البقاء است، لذا او را حرکاتی‌ است‌ جسمانی‌ و عقلانی.

انسان‌ هرگز از جسمانیة‌الحدوث‌ جدا نشود، اما با علم‌ و عمل‌ به‌ وظایف‌ و تکالیف‌ الهی‌ می‌تواند آن‌ را تعدیل‌ نماید. سعادتمند کسی‌ که‌ جسمانیة‌الحدوث‌ او در روحانیة‌البقایش‌ مستهلک‌ گشته‌ رنگ‌ الهی‌ به‌ خود گیرد. تحقق‌ این‌ امر بدون‌ توجه‌ به‌ هر دو بعد میسر نیست، توجه‌ صرف‌ به‌ جسمانیة‌الحدوث‌ او را به‌ ورطهٔ‌ هلاکت‌ اندازد و در صورت‌ بی‌اعتنایی‌ بر آن، نتواند به‌ وظایف‌ خویش‌ عامل‌ گردد.

توصیهٔ‌ اکید اسلام، توجه‌ و اهمیت‌ ویژه‌ به‌ بعد ماد‌ی‌ است، به‌ دو علت:

یکی‌ واقعیت‌ ابعاد مادی‌ و ارتباط‌ تنگاتنگ‌ آن‌ با بعد معنوی. چه‌ اگر اخلالی‌ در بعد مادی‌ پدید آید، به‌ همان‌ اندازه‌ بعد روحی‌ مختل‌ گردد. لذا در مراتبی‌ کمال‌ توجه‌ و اهمیت‌ بر بعد مادی، در ردیف‌ عبادات‌ و طاعات‌ عظیمه‌ است.

دیگر این‌ که‌ جسمانیه‌الحدوث، میدان‌ مسابقهٔ‌ روحانیة‌البقاء است. به‌ عبارت‌ دیگر، این‌ عالم‌ زمینه‌ای‌ است‌ برای‌ فعالیت‌ بعد روحی‌ و وصال‌ به‌ محبوب‌ ازلی. لذا بی‌توجهی‌ به‌ آن، بعد روحی‌ را مختل‌ کند، چنان‌ که‌ بزرگان‌ فرموده‌اند: فقر مادی‌ بالاخص‌ فقر معنوی، منطق‌ را در دهان‌ بشکند، برهان‌ را ناچیز گرداند و سخنور را از سخن‌ باز دارد. در حیات‌ هرکسی‌ هرچه‌ بعد روحی‌ مؤ‌ثرتر، مراتب‌ رشد و کمال‌ او افزونتر و بصیرتش‌ بیشتر و حقایق‌ مکتوم‌ برایش‌ مکشوف‌تر.

بعد روحی‌ در رشد و کمال، نیازمند تعلیم‌ و تربیت‌ و فعلیت‌ اراده‌ است. تا این‌ اراده‌ به‌ مقام‌ تحقق‌ در نیاید، مبدل‌ به‌ ارادت‌ نگردد ولی‌ از آن‌ ساعتی‌ که‌ به‌ فعلیت‌ رسد، انسان‌ تولدی‌ دیگر یافته‌ زندگی‌ حقیقی‌ خود را شروع‌ نماید.

البته‌ این‌ موفقیت‌ با تن‌ آسایی‌ و بی‌اعتنایی‌ سازگار نیست، زیرا آنچه‌ آدمی‌ را از کسب‌ علم‌ و فضایل‌ باز دارد، آفت‌ جان‌ است. باید تن‌ پروری، رفاه‌طلبی، خود کامگی‌ و قدرت‌ پرستی‌ را کنار گذارده‌ در هدف‌ اعلای‌ زندگی‌ تفکر کرد، و در آهنگ‌ کلی‌ هستی‌ که‌ نماینده‌ هدف‌ اعلای‌ انسان‌ است، شرکت‌ نمود.

راه‌ ترقی‌ و سعادت‌ برهمگان‌ باز است، بذرهای‌ معرفت‌ در نهاد همه‌ غرس‌ شده، ولی‌ این‌ بذرها در تحول‌ به‌ رشد و کمال‌ و رسیدن‌ به‌ شجرهٔ‌ طیبه، نیاز به‌ تعلیم‌ و تربیت‌ و پرورش‌ باغبان‌های‌ الهی‌ دارند. انسان‌های‌ الهی، باغبانان‌ الهی‌ هستند که‌ از محصولات‌ عالی‌ روح، خود و دیگران‌ را بهره‌مند می‌سازند، حصول‌ این‌ توفیق‌ در گرو تحقق‌ موت‌ ارادی‌ است.

موت‌ ارادی، شکستن‌ شهوات‌ حیوانی‌ است. آن‌ قدرتی‌ که‌ آدمی‌ را از هوی‌ و هوس‌ باز دارد، نعمت‌ عظمایی‌ است‌ که‌ واجد آن‌ در ردیف‌ شجاعان‌ به‌ شمار می‌آید. آن‌ پارسایی‌ که‌ سالک‌ را از انحراف‌ باز دارد، برترین‌ ثروت‌ است. آری‌ مطمئن‌ترین‌ سپری‌ که‌ انسان‌ را از حوادث‌ و مخاطرات‌ باز دارد، تقوی‌ است.

سالک‌ طریق‌ حق‌ باید با رعایت‌ این‌ توصیه‌های‌ الهی‌ به‌ مقام‌ تسلیم‌ و رضا درآید که‌ فرموده‌اند: همدمی‌ برای‌ انسان‌ مانند تسلیم‌ و رضا نیست. بالاترین‌ ثروت‌ برای‌ انسان‌ علم‌ است. باید از تعالیم‌ عارفان‌ و بزرگان‌ بهره‌مند شد که‌ سینهٔ‌ ایشان‌ گنجینه‌ اسرار خداست، تفکر ایشان‌ مرآتی‌ است‌ که‌ حقایق‌ را در خود منعکس‌ می‌سازد، بالاترین‌ تعلیم‌ ایشان‌ عشق‌ است، عشق‌ به‌ جمال‌ محبوب‌ ازلی.

در قرآن‌ مجید از عشق‌ به‌ اشتداد حب‌ تعبیر شده‌ «وَ‌الَّذینَ‌ آمَنُوا اَشَدُّ‌ حُبّاً‌ لِلّٰهِ». عارفان، عاشقان‌ حقند زیرا عشق‌ جز جمال‌ حق‌ و آنان‌ که‌ تعلق‌ ایشان‌ به‌ حق‌ است، کسی‌ را نشاید. آری‌ دوستی‌ حضرات‌ انبیاء و اوصیاء و اولیاء، دوستی‌ حق‌ است. آتش‌ عشق‌ «یُحِبُّونَ» در دل‌ عاشق‌ شعله‌ ور است‌ و نور «یُحِبُّهُم» در جان‌ او متجلی‌ است. این‌ مقام‌ نصیب‌ کسانی‌ است‌ که‌ به‌ سبب‌ اعمال‌ الهی، به‌ آنان‌ حیات‌ طیبه‌ عنایت‌ گردیده‌ «مَن‌ عَمِلَ‌ صالِحاً‌ مِن‌ ذَکَرٍ‌ اَوْ‌ اُنثیٰ‌ وَ‌ هُوَ‌ مُؤْمِنٌ‌ فَلَنُحیِیَنَّهُ‌ حَیوٰةً‌ طَیِّبَةً»؛ هر که‌ عمل‌ صالح‌ کند از ذکور یا اناث، قطعاً‌ ما به‌ او حیات‌ طیبه‌ای‌ بخشیم. «یا اَیُّهَا الَّذینَ‌ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّٰهِ‌ وَ‌ لِلرَّسُولِ‌ اِذ‌ا دَ‌عاکُم‌ لِما یُحییکُم»؛ ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید وقتی‌ که‌ خدا و رسول‌ شما را برای‌ احیای‌ قلوبتان‌ دعوت‌ می‌کنند، اجابت‌ نمائید. کمال‌ بصیرت‌ در این‌ پذیرش‌ است؛ افرادی‌ که‌ خواستار دیدگان‌ سالم‌ قلبی‌اند، باید به‌ این‌ ندای‌ آسمانی‌ لبیک‌ گویند.

«قَد‌ اَضاءَ الصُّبحُ‌ لِذی‌ عَیْنَیْنِ»؛ به‌ تحقیق‌ صبح‌ برای‌ کسی‌ روشن‌ است‌ که‌ دارای‌ چشمان‌ سالم‌ باشد. صبحی‌ است‌ ظاهری، که‌ صاحب‌ چشمان‌ سالم‌ آن‌ را مشاهده‌ نماید. لکن‌ صبح‌ ازل‌ را دیدگان‌ ظاهر نبینند، برای‌ مشاهده‌ آن، دیدگان‌ قلبی‌ باید.

«یا نَفسُ‌ مَاالْعَیشُ»؛ ای‌ نفس‌ این‌ زندگی‌ نیست‌ «سِوی‌ٰ لَیْلٍ‌ اِذْجَنَّتْها بِالْفَجْرِ» مگر آن‌ شبی‌ که‌ به‌ فجر منتهی‌ شود. آیا این‌ شبهای‌ متوالی‌ که‌ منتهی‌ به‌ روز می‌گردد، زندگی‌ است؟! زندگی‌ حقیقی‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ فجر دائمی‌ و ابدی‌ منتهی‌ شود «وَ‌الْفَجرُ‌ یَدُومُ» آن‌ فجر ابدیتی‌ که‌ در پی‌ آن‌ دیگر شبی‌ نباشد.

«وَ‌ فی‌ ظِمٰاءِ‌ قَلبی‌ دَلیلٌ‌ عَلیٰ‌ وُجُودِ‌ سَلسَبیلِ» در تشنگی‌ قلب‌ من‌ دلیلی‌ است‌ بر وجود شراب‌ طهور سلسبیل. چنان‌ که‌ کمال‌ چیرگی‌ تشنگی‌ و گرسنگی‌ بر انسان، دلیل‌ بر وجود آب‌ و غذاست، تشنگی‌ قلبی‌ نیز دلیل‌ است‌ بر وجود شراب‌ طهور سلسبیل، «فی‌ جَرَّةِ الْمَوْتِ‌ الرُّحُومِ» در کوزه‌ای‌ که‌ در نزد موت‌ سوزان‌ نهاده‌ شده‌است. البته‌ هرکسی‌ به‌ مراتب‌ معرفت‌ و درک‌ خود، آن‌ تشنگی‌ را در خویشتن‌ احساس‌ می‌کند.

این‌ موت‌ سوزان، همان‌ موت‌ ارادی‌ است، همان‌ شکستن‌ هوس‌های‌ نفسانی‌ و شهوات‌ حیوانی‌ است. بدون‌ حصول‌ موت‌ ارادی، آن‌ عشق‌ و مستی‌ به‌ مقام‌ تحقق‌ درنیاید و آن‌ تشنگی‌ پدیدار نگردد. بعد از این‌ موت‌ ارادی‌ است‌ که‌ تشنگی‌ دل‌ به‌ وجود آید و از شراب‌ طهور سلسبیل‌ سرمست‌ شود. آنجاست‌ که‌ سالک‌ طریق‌ حق‌ می‌خواهد با دوبال‌ عشق‌ و مستی‌ به‌ سوی‌ جانان‌ پرواز نماید.

ادامه متن