جستجو
تنظیمات عمومی
دقیقا مطابق با مورد نوشتاری
جستجو در فهرست‌ها
جستجو در محتوی
انتخاب همه کتاب‌ها
سفر به کعبه جانان جلد اول
سفر به کعبه جانان جلد دوم
سفر به کعبه جانان جلد سوم
سفر به کعبه جانان جلد چهارم
تعلیم و تربیت و ارشاد
کعبه مصباح الطاهرین
مبدا و معاد
نبوت و امامت

نجاسات و مطهّرات ظاهری و باطنی

نجاسات معرفی شده در فقه الهی، هر یک علاوه بر آثار و خصوصیات بارز منفی و مضرّشان، در معنا اشاراتی دارند بر عوامل آلوده و پلید باطنی که در تماس با جان و روح انسان، آثار زیان‌بار‌تری به جا گذارند و اجتناب از آن‌ها مهم‌تر است. ذیلاً به عنوان نمونه به ذکر مواردی اکتفا می‌شود.

نجاسات یا از لحاظ ظاهر نجس‌اند و یا علاوه بر آن به لحاظ آثار و خواص باطنی. پاکی نیز چنین است، پاکی ظاهر و پاکی از لحاظ آثار و خواص باطنی. اثبات نجاسات ظاهری و رفع آن‌ها با علوم ظاهری ممکن است، لکن نجاساتی که معلول خواص باطنی است، به وسیله حضرات پیشوایان معصوم‌(ع) معرفی و بیان شده است.

خوک حیوانی است نجس‌العَین و خوردن گوشت آن علاوه بر نجاست و مضراتی که به وسیله علوم ظاهری به اثبات رسیده مانند درد مفاصل، فاسد شدن معده و روده و…، خصوصیات دیگری نیز دارد که جزو خواص و آثار باطنی اوست مانند تشدید حرص، زوال غیرت و مروت. زایل شدن نجاست ظاهری آن ولو با تجزیه امکان‌پذیر باشد، مثل شکستن اجزاء چربی و پیه خوک به روش‌های شیمیایی و تهیه اسید چرب از آن، اما به صِرف تجزیه شیمیایی این مواد، خصوصیت باطنی آن‌ها از بین نمی‌رود و نجاست و حرمتش باقی است.

ممکن است حیوانات دیگری هم چنین باشند که در آن‌ها رفع نجاسات ظاهری، رافع نجاست و پلیدی باطنی آن‌ها نباشد، ولی در بین حیوانات، سگ و خوک در فقه اسلامی نام برده شده است که در معنا اشارت است به پلیدی ذاتی حرص و شهوت. خداوند متعال از تمام صفات حیوانات در نهاد انسان‌ها قرار داده، اما آدمی مختار است که این صفات را تقویت یا تضعیف نماید. اصولاً انحراف بشر در‌نتیجه تقویت قوای حیوانی اوست. تَوَعُّد بر عذاب در آیات و اخبار وارده نیز برای افرادی است که جنبهٔ حیوانی آن‌ها قوی باشد. خصوصیات حیوانی که در انسان وجود دارد، مراتب اشدّ آن در حیوانات است، بخصوص در چند حیوانی که در احکام و تعالیم الهی ذکر شده است.

فردی که در یک صفت حیوانی به نهایت برسد، از لحاظ سیرت فرقی با حیوان ندارد و در معنا مسخ شده است. بنا به کلام بزرگان، مسخ انسان‌ها سیرتاً است نه صورتاً، هر‌چند قالب را از آن تأثری باشد و این آیت قرآنی «فَقُلنا لَهُم کونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ» اشاره به مسخ معنوی است نه جسمانی.

از جملهٔ نجاسات، مِیْته، خون و ذبح به نام غیر خداست، خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید: «اِنَّماٰ حَرَّمَ عَلَیکُمُ الْمَیتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الْخِنزیرِ وَ ما اُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ»؛ همانا گوشت مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا ذبح شود، بر شما حرام شده است.

مردن حیوان به سبب پیری و یا مرض است. پیری نیز به علت انحلال تدریجی بافت‌ها در اثر ضعف و بیماری است. در هر دو حال، خونی که از بافت‌های او خارج نشده، به علت ساد شدید، مضر است و میکروب‌های آن حتی در آتش نیز عقیم نشده زیانش از بین نمی‌رود. لذا در گوشت میته، میلیون‌ها میکروب وجود دارد که خوردن آن علاوه بر مسمومیت‌های خطرناک، عوارض گوناگونی از قبیل التهابات معده و روده، اسهال و استفراغ دارد و کلیه انسان‌های متمدن در دنیای کنونی آگاهانه از آن پرهیز می‌کنند. امروزه علم طب ثابت می‌کند اگر حیوان حلال‌گوشت به طریق شرعی ذبح گردد، خون از بافت‌های آن خارج شده و ضرری ندارد.

از نظر فقه اسلامی نا‌پاک بودن حیوانی منحصر به جهات فوق نیست، بلکه در صورت عدم مراعات سایر شروط ذبح شرعی مانند رو به قبله بودن و ذکر نام خدا، شرع مقدس آن ذبیحه را حرام و نجس اعلام می‌نماید، ولو ظاهراً در بررسی با وسایل آزمایشگاهی از لحاظ پاکی و نا‌پاکی تفاوتی مشاهده نشود. اما اگر حیوان درنده و گوشت‌خواری را مانند گرگ یا پلنگ شکار کنند یا بر طبق دستور شرع سر ببرند، بدنش پاک ولی خوردن گوشت آن حرام است، این نجاست یا پاکی جنبهٔ باطنی دارد. از معانی باطنی این حکم الهی این است که نفسی که به شمشیر مجاهدت کشته نشود و در ظلمت غفلت و خود‌خواهی بمیرد، در معنا مردار و جیفه است.

تحریم خوردن خون و پلیدی آن در فقه، از دیدگاه علوم روز نیز دستوری متین و معقول است. زیرا ممکن است خون حامل میکروب‌های موذی و سموم ترشح شده از آن‌ها باشد و اغلب امراض نیز در اثر عفونت خون است. چهارده قرن قبل، پرتو نافذ دیدگان شارع مقدس اسلام توانست اسرار کاینات و رموز موجودات را در اثر الهامات غیبی در‌یابد و با لحنی راسخ پیروان خود را از اموری نهی نماید که هزاران آزمایشگاه کنونی، تازه به حکمت آن‌ها پی می‌برد.

همچنان که در ذبح شرعی باید چهار رگ گردن حیوان بریده و خون از بدنش تخلیه گردد تا ذبیحه پاک باشد، در تزکیه و تهذیب نفس نیز تا وجود سالک از خود‌خواهی و اَنانیَّت تخلیه نشود، چنان نفسی مقتول در راه خدا و مطهَّر محسوب نگردد.

از اقسام نجاست، پلیدی کافر است. کافر هر‌چند قواعد بهداشت و نظافت ظاهری را مراعات کند، ولی هر‌گاه با رطوبت شیء را ملاقات نماید، آن شیء مُتُنَجِّس شده در حکم تماس با مردار است و باید تطهیر شود. در حالی که از لحاظ نظافت ظاهری شاید شخص کافر در مواردی از فرد مؤمن هم نظیف‌تر به نظر آید.

پلیدی را معانی مختلفی است، برخی معانی آن شامل ظواهر است و برخی مشمول بواطن. آن معانی که مربوط به ظواهر است، یعنی آن پلیدی در ظواهر تأثیر عمیقی دارد، با علل ظاهری می‌توان به مرتبهٔ تطهیر رساند که قسمتی از آن تحت عنوان مطهِّرات در احکام فقهی بیان شده است. لکن تطهیر پلیدی‌های باطنی به واسطه علل یا مطهِّرات مذکور امکان‌پذیر نیست.

به عبارت دیگر، مطهِّرات پلیدی‌های ظاهری دیگر است و مطهِّرات پلیدی‌های باطنی دیگر. پلیدی‌های باطنی را به وسیله علل باطنی می‌توان تطهیر کرد. آثار پلیدی‌های باطنی اشدّ است از پلیدی‌های ظاهری، چنان که بیماری‌های روحی اشدّ است از بیماری‌های جسمی. زیرا پلیدی‌های ظاهر با اندک توجهی با مطهِّر آن پاک و پاکیزه گشته و دیگر اثری از آثار آن مشهود نیست، اما رافع و دافع آثار پلیدی‌های باطن جز علل باطنی نیست. یکی از آن علل که تمام علت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، ارتباط دل با خداست که دل به مقام انقطاع آمده و همچو پیوستن باران به دریا، به بحر بیکران توحید می‌پیوندد. در این صورت، آن پلیدی تبدیل به پاکی نهایی گشته و ثمرات طیّبه الهی از شجرهٔ طیّبه دل، به عرصه ظهور می‌رسد.

نا‌پاکی کافر از جهت پلیدی ذاتی کفر است در باطن او، لکن اگر به دین اسلام مشرَّف شود، پاک است هر‌چند از لحاظ ظاهر در او نه افزایشی صورت گرفته و نه کاهشی. در این حال اشیاء مورد تماس او هم پاک است. اما چون تا حال بر طبق احکام اسلام رفتار نکرده، احتمال دارد که در فرش و لباس و اشیاء او نجاست ظاهری وجود داشته باشد که باید بررسی و تطهیر شود. پس پاره‌ای از پلیدی‌ها جنبهٔ باطنی دارد و با پاک شدن ظاهر آن‌ها، آثار پلیدی باطنی آن‌ها محو نمی‌شود.

همان طور که این احکام در مورد شرک و کفر جَلیٖ صادق است، در معنا در مورد شرک و کفر خفی نیز صدق می‌کند. اگر پرده‌ها برداشته شود معلوم می‌گردد که اکثر مؤمنین ظاهری، باطناً هنوز مشرکند و از عارضهٔ شرک خفی نجات نیافته و در پیشگاه الهی نا‌پاکند «اِنَّمَا الْمُشرِکونَ نَجَسٌ».

ای سالک طریق حق! بدان که هنوز تو ابراهیم حقیقی نیستی، باید وارد بتخانهٔ نفس شوی و بت‌های نفس خود را بشکنی تا به ابراهیم حقیقی رسی و خلیل خدا شوی.

یکی از اقسام نجاسات مَنیٖ است و از شرایط صحت عبادت، پاک بودن از جنابت است. ای سالک اگر یک قطره آب نا‌پاک از باطن مرد بر‌خیزد، جنابت او را ثابت شود ولی به آب طَهور می‌توان آن را زایل نمود. اما اگر ذره‌ای نا‌پاکی خود‌بینی ساکن باطن مرد گردد، به آب همهٔ عالم نمی‌توان آن را زایل کرد. سالکا زندگی حقیقی آن است که فُتوح ایمانی دهد نه آن که روح حیوانی نهد. اگر انسان از عبادات و طاعات روی همهٔ عوالم را پر کند، بدان نرسد که ذره‌ای از خود رها شده و خود را نبیند که شرط قبولی عبادت، پاک بودن از جنابت نفس است.

یکی دیگر از نجاسات، مُسکِر است و پلیدی آن به قدری است که بر طبق احکام فقهی، اگر قطره‌ای از آن به چاه افتد، باید تمام آب آن کشیده شود تا پاک و مطهَّر گردد. گر‌چه قطره‌ای مسکر ظاهراً اثرش به اندازه‌ای نیست که آب چاه را مسکر و نجس نماید، ولی به علت پلیدی باطنی آن با رفع آثار و خصوصیات ظاهری، آثار و خواص باطنی آن محو نگردد و تا اثرات آن نجاست در ظاهر و باطن باقی است، شرع مقدس اسلام آن را پلید و نجس اعلام می‌نماید.

شُربِ خَمر از معاصی کبیره است و به موجب حکم الهی همه باید از آن اجتناب کنند. ضرر‌های جسمی و روحی وارده از آن به بشریت بی‌حدّ و حساب است، تا آنجا که پیشوایان اسلام آن را رأس معاصی دانسته‌اند. حضرت رسول اکرم‌(ص) می‌فرماید: تمام معاصی را در خانه‌ای جمع کردند و کلید درِ آن را در شرب خمر نهادند. کسی که سال‌ها خمر خورده، علاوه بر اثرات سوئی که در جسم و جان خود نهاده، ممکن است آثار زیان‌بار آن سالیان متمادی در اولاد و نسل او باقی بماند. مسلّماً تا چنان آثاری بعد از فوت او باقی است، از عذاب الهی رهایی نخواهد یافت. توبه از گناهانی که آثار آن منتهی به خود فرد نمی‌شود، چندان مقبول پیشگاه الهی نیست. بدین جهت فرموده‌اند که گناه نکنید یا لااقل گناه شما طوری باشد که با فوت شما آن گناه هم بمیرد. تعیین حدّ برای شارب خمر در احکام الهی و حکم بر قتل او در بعضی مراتب، به جهت کثرت فساد و آثار سوئی است که از او به جامعه وارد می‌شود.

در حقیقت، مُسکِر چیزی است که سبب تضییع عقل و هوش و آگاهی انسان شود و چنان او را به خواب ناشی از مستی و غفلت فرو‌برد که قدرت حسابگری او را فلج کرده در پایین‌ترین موقعیت قرار دهد. چه، ناتوان‌ترین موقعیت انسان وقتی است که آگاهی و هوشیاری اصلی خود را از دست دهد و از محاسبهٔ نفع و ضرر خویش عاجز ماند. در این صورت او کجا و محاسبهٔ روزمرهٔ نفس کجا؟! این است که حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «سُکرُ الْغَفلَةِ وَ الْغُرُورِ اَبعَدُ اِفاقَةً مِن سُکرِ الْخَمُورِ»؛ هر مستی به هوشیاری انجامد اِلّا مست از بادهٔ غفلت و غرور که دیر‌تر از همه هوشیار گردد. زیان‌ها و خساراتی وافِری از چنین مستی‌هایی به عالم بشریت وارد گشته است.

بنابراین اگر قطره‌ای مسکر چاه آبی را نجس و آلوده می‌کند، اختلاط قطره‌ای از بادهٔ غفلت و غرور با علم و فضل و کمالات انسان، به مراتب بیشتر او را آلوده کرده آن‌ها را همانند آب مسمومی کند که چه بسا هلاک او و دیگران را در پی داشته باشد.

حکم دیگر الهی در مورد مسکرات این است که اگر آب انگور به آفتاب جوش آید، حرام است و نا‌پاک و اگر به آتش جوش آید، پاک است و حرام، و اگر به آتش جوش آید و دو ثلث آن برود، پاک است و حلال.

از جمله معانی باطنی این حکم مقدس آن است که فضایل و کمالاتی که زائیده علم و عقل ظاهری – علم‌الیقین – باشد، تولید مستی و غفلت و غرور می‌نماید. این چنین فضایلی اعتباری بوده و نور «لِیطمَئِنَّ قَلبیٖ» در آن متجلی نخواهد شد. ولی اگر با عشق الهی به مرحلهٔ حق‌الیقین برسد، پاک است و حلال و مبرّا از خطرات و آفات، و چنین فضایل و کمالات موجب آرامش و اطمینان دل است.

همان طور که در مقابل هر پلیدی و آلودگی ظاهری نوعی مطهِّر وجود دارد مانند آب، خاک، آفتاب، انقلاب، اِستِحاله و …، آلودگی‌ها و قَذَرات باطنی را نیز مطهِّرات معنوی و باطنی است. احکام مطهّرات در فقه علاوه بر تطهیر ظاهری، اشاراتی دارند به عوامل مطهِّر معنوی که ذیلاً به مواردی اشاره می‌شود.

یکی از مهم‌ترین مطهِّرات آب است، آب یا به حقیقت و اصل خود باقی می‌ماند که آن را آب مطلق گویند، و یا به واسطهٔ تحولات و یا انتقالات در شمار عصارات در‌آمده و یا به جهت امتزاج با اجسام دیگر عرفاً اسم آب از آن سلب می‌گردد و آن را آب مُضاف گویند. آبی که با اجسام طاهرهٔ دیگر مَمْزوج گردد، اگر امتزاج آن به قدری باشد که از نظر عرف تبدُّل حاصل نشود، طهوریَّت از آن مسلوب نمی‌گردد. آب مطلق منقسم است به جاری، کرّ و قلیل. آب جاری و کرّ به ملاقات نجس، متنجّس نمی‌گردد مگر به تغییر آن‌ها به یکی از اوصاف عین نجس از رنگ و بو و طعم. آب مضاف گر‌چه پاک است ولی مطهِّر نیست و به مجرد ملاقات نجاست، متنجّس می‌گردد. آب قلیل پاک است و گر‌چه به مجرد ملاقات نجاست متنجّس می‌گردد، ولی تحت شرایط خاص مذکور در فقه، پاک‌کننده است.

به لسان مترجمین اسرار وحی، آب اشارت است بر علوم و معارف و فضل و رحمت الهی که سبب حیات حقیقی و ابدی قلوب است «وَ جَعَلنا مِنَ الْماءِ کلُّ شَیءٍ حَیًّ». حقایق و علوم و معارف حقهٔ مَخزون در سینهٔ بزرگان، به مانند آب زلالی است که از آسمان نازل می‌شود یا از سرچشمه‌های پاک می‌جوشد. اما وقتی وارد رودخانه‌ها و مجاری شده با آلودگی‌ها و کثافات تماس می‌یابد، با مواد دیگر مخلوط شده از زمین‌های پلید و زباله‌های سر راهی می‌گذرد و آلوده می‌گردد. این مخلوطات در وجود متعلّمین، همانا عقاید و منش‌های شخصیتی آنان است که ناشی از امور نفسانی و خود‌پرستی‌هاست. بر سالکین است که به توفیق الهی آن علوم و معارف را در پالایشگاه عقل و وجدان تصفیه نموده و به گنجینه دل رسانند. واِلّا چنین علمی نه سبب نجات خود است و نه موجب ارشاد غیر، و وقتی به افراد دیگر منتقل شود، نقش شکوفایی استعدادهای آنان را نداشته چه بسا عامل انهدام آن استعدادها و انحراف آنان گردد.

احکام آب‌ها در معنا بابی است از ابواب خویشتن‌شناسی. حضرت رسول اکرم‌(ص) می‌فرمایند: «مَثَلَ الْمُؤمِنِ الْخالِصِ کَمَثَلِ الْماءِ»؛ مَثَل مؤمن خالص، مثل آب است و حضرت صادق‌(ع) بعد از بیان خصوصیاتی از آب مانند صفا، لطافت، رِقَّت و طَهوریّت آن، اشاره می‌فرماید که انسان مؤمن باید در معاشرت با سایرین دارای چنان ویژگی‌هایی باشد.

مردان الهی دریا‌صفتند و از هیچ آلودگی نه تنها متأثر نمی‌شوند که خود عامل تطهیر قلوبند. اما ناقص، آب قلیل را مانَد که به اندک ملاقات با پلیدی‌ها، تغییر صفت داده و پلید می‌گردد. برخی همانند آب کرّ تا حدی قدرت مقاومت در مقابل آلودگی‌ها داشته و طهورند، ولی در اثر تماس بیشتر با پلیدی‌ها آثار و صفات اولیه خود را از دست داده نا‌پاک گردند، مگر این که با آب‌های جاری فیض الهی اتصالی یابند.

در مقابل چشمه‌سار‌های ظاهری، خداوند تبارک و تعالی در زمین دل‌ها چشمه‌سار‌های درونی تعبیه فرموده است. چشمه‌سار‌های درونی به مُفاد آیه کریمه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْاَسماءَ کُلَّها» منابع علم خداست، ولی استفاده از آن‌ها نیاز مُبرَم و دائم به لایروبی دارد. یگانه عامل لایروبی آن‌ها، اخلاص به معنای خاص و متعالی آن است که با تحقّق آن‌ها، انبوه معرفت‌های ناب در درون انسان متجلی می‌گردد «ما اَخلَصَ عَبداً لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِلّٰا جَرَت یَنابیعُ الْحِکمَةِ مِن قَلبِهِ اِلیٰ لِسانِهِ».

باران از جمله مطهِّرات است که بدون نیاز به فشردن شیء متنجّس مانند فرش و امثال آن، به میزان نفوذ آن را پاک می‌کند. ریزش باران رحمت الهی بر قلوب نیز چنین است که به میزان آمادگی دل‌ها، بدون تحمل فشار ریاضت در آن‌ها نفوذ کرده از لوْث و پلیدی پاکیزه می‌نماید.

سپاس خداوند تبارک و تعالی را که ما را از نعمت‌های بی‌شمار بهره‌مند نمود و به عهد خویش وفا کرد. زمین معرفت را میراث ما قرار داد، از آسمان حقیقت و سحاب مَکرَمت، باران رحمت کلام خدا و حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء بر زمین دل ما بارید، نور محبت در جان ما آمیخت و شور عشق در دل بر‌انگیخت.

مطهِّر دیگر، خود موجود زنده و ذیروح است که با دامنهٔ عمل محدود، خدمت بزرگش را نسبت به بدن خود انجام می‌دهد. اگر حیوان حلال‌گوشتی از طبع اصلی خود انحرافی یابد و به نجاست‌خواری عادت کند، برای پاک و قابل استفاده شدن گوشت آن، باید او را از خوردن نجاست منع کنند و تا مدت معیّنی که در احکام فقهی تعیین شده غذای پاک دهند تا از آن عادت بر‌گردد. سلول‌های نجس شده در اثر غذای نا‌پاک، در زمان مختصری از بین رفته و سلول‌های تازه جانشین آن می‌گردد. شارع الهی بعد از ازالهٔ کامل نجاست و گذشت زمان کافی، آن حیوان را پاک و گوشتش را قابل استفاده می‌داند.

اما حیوانات حرام‌گوشت قابل اِستبِراء نیستند. زیرا خواستهٔ قوهٔ مشتهیّه حیوانات حرام‌گوشت نسبت به پلیدی‌ها و نا‌پاکی‌ها که در کیفیت بدن تأثیر بسزایی دارد، با حفظ آن حیوان از خوردن نا‌پاکی‌ها در فعل و انفعالات تغییر نمی‌یابد و لذا خوردنش حِلیَّت نیابد، صحرایی باشد یا دریایی.

بنابراین میزان اصلی در حِلیَّت یا حرمت گوشت حیوان، همانا کیفیت خواسته فوق‌الذکر است که در بعضی معلوم و در پاره‌ای غیرمعلوم است. تشخیص این کیفیت از لحاظ مثبت و منفی با توجه به تغذیه آن حیوان امکان‌پذیر است که آیا نسبت به پلیدی‌ها و نا‌پاکی‌ها متمایل است یا نه.

از اقسام مطهِّرات، اِستِحاله است و آن مُبدَّل شدن حقیقت چیزی است به حقیقت چیز دیگر، مانند این که چوب نجس در آتش بسوزد و خاکستر شود. بنابراین در استحاله تغییر ماهیت شیء مطرح است و تغییر ماهیت، تغییر ذات است نه تغییر شکل. اگر خون در آب بجوشد، در مقام استحاله واقع نشده و نجس است، اما وقتی به صورت خشک بسوزد، تغییر ماهیت داده و پاک است. گل کوزه‌گری که نجس شده باشد، بعد از قالب‌ریزی وقتی در اثر حرارت زیاد، نجاست آن به کلی از بین رود، در حکم تغییر ماهیت است، زیرا نجاسات مواد آلی هستند و در حرارت زیاد از بین می‌روند.

بعضی از اشیاء نجس وقتی تغییر ماهیت می‌دهند که نجاست آن‌ها به کلی محو شود، لذا در این اشیاء تا نجاست باقی است تغییر ماهیت صورت نمی‌گیرد. پس شرط طهارت، یا تغییر ماهیت شیء است یا محو نجاست از آن تا مرتبهٔ یقین.

عارفان کامل، هیزم هستی مجازی خود را فدای آتش محبت و تجلی حق کردند. این همان آتش مبارکی است که قرآن می‌فرماید: «بُورِکَ مَن فِی النّارِ وَ مَن حَولَها»؛ مبارک است آن که درون آتش است و آن که پیرامون آن قرار دارد. برکت اصلی، برکتی است لا‌یزال که تحقّق آن معلول «اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ» و یا «حُبّاً لِلّهِ» است که از تحقّق حق‌الیقین و عین‌الیقین متجلی می‌گردد. در آیهٔ شریفهٔ مذکور «فِی النّارِ» اشاره بر عشق یا «اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ» است و «حَولَها» اشاره بر «حُبّاً لِلّهِ»، این است استحاله معنوی و خدایی.

آفتاب، مطهِّر دیگری است که تحت شرایط خاصی که در فقه معیّن شده برخی اشیاء نجس را تطهیر می‌نماید، که از جملهٔ آن‌ها تابش بدون مانع آفتاب و استقرار شیء نجس در مقابل آن است. در معنا آفتاب، اشاره است بر خورشید معنوی عقل الهی که آثار و خواص و طهوریّت آن بسی بیش از آفتاب ظاهری است؛ این است که عارفان الهی فرموده‌اند: سالکا! بدان که شمس، صورت عقل الهی توست. همچنان که شمس، منوِّر عالَم است و به واسطهٔ آن هر‌چه خام است پخته شود و آنچه زاید است سوخته گردد و چون از مشرق سر بر‌آورد، ظلمت شب را بزداید و روز روشن پدید آید، عقل الهی نیز چون از جَیْب غیب و از جَبَل جِبِلَّت انسان سر بر‌آورد، ظلمت شب جهل را به روز روشن علم مبدَّل گرداند و به واسطه آن هر‌چه در وجود انسان، خام است پخته شود و آنچه زاید است سوخته گردد. هر صفتی که در نفس باشد بدو می‌نمایاند و پنهان را آشکار سازد و حل مشکلات کند و معدّلات را به فهم آرد و مُغَیَّبات را کشف نماید و انسان به نور عقل الهی در حد خویشتن به کُنْهِ کل اشیاء محیط گردد.

مطهِّرات معنوی بسیارند، برخی آلودگی‌ها را مطهِّر معیّنی پاک می‌کند و سایر مطهِّرات از عهدهٔ تطهیر آن بر‌نیایند. اما بعضی مطهِّرات معنوی هستند که آلودگی‌های بسیاری را تطهیر می‌کنند که از جملهٔ آن‌ها استماع کلام الهی و آیات قرآنی است.

پاره‌ای آلودگی‌ها به وسیله قوهٔ سامعه و باصره و سایر حواس ظاهری به درون انسان راه می‌یابد، و برخی دیگر در اثر ضعف قوای معنوی از طریق حواس باطنی در دل نفوذ می‌کند. در مقابل همه این آلودگی‌ها یک مطهِّر واقعی و باطنی وجود دارد که همانا استماع کلام الهی است، به‌خصوص برای آنان که متعهّد و مصمّم باشند که به آن آیات و فرامین عمل کنند.

محفل مقدسی که در آن آیات الهی تلاوت شود، باطناً پیشگاه الهی است که تمام آمال و آرزوها در آنجا متوقّف است؛ جایگاه تطهیر تمام آلودگی‌های باطنی است. کلام مقدس الهی اشجار طیّبه بوستان قلب را که در اثر آلودگی‌ها خشک و از ثمر‌دهی باز‌مانده بود، آبیاری کرده و سبب رشد و باروری آن‌ها می‌گردد.

 
ادامه متن