وضو و غسل ظاهری و باطنی
احکام اسلام و از جمله غسل را فوایدی ظاهری و باطنی بسیار است. امروزه در طب ثابت شده که منی و موجودات ذرهبینی در آن، از سایر مواد نجس و آلوده پلیدتر است. این مواد با اعضاء رئیسه بدن مانند قلب و دماغ و کبد ارتباط خاصی دارد. در جنابت همهٔ اعضاء دچار تشنّجی شده، انقلابی در همهٔ اعصاب و عضلات، و اضطرابی در حرکات قلب و شرایین و عروق، و تَمَوُّجاتی در خون و تهییجاتی در دِماغ پدید میآید. از این جهت شرع مقدس اسلام غسل را واجب کرده تا ظاهر بدن تَرطیب شود و اعصاب را تَلیین دهد، و دماغ و قلب و کبد را تلطیف و تسکینی حاصل آید و اعضاء و جوارح را بعد از اضطراب، آرامش دهد و بوی بد ناشی از آن حرکات را رفع نماید تا انسان شایستگی و لیاقت ورود به عالم قدس را بیابد.
تیمّم عملی است که در موقع عذر شرعی و فقدان آب، جایگزین وضو و غسل میشود. ظاهراً باید قائم مقام وضو و غسل چیزی باشد که در فایده با اصل خود متناسب شود، لیکن خاکآلودگی در تیمّم برخلاف نظافت و شستشو با آب است، پس حکمت این جایگزینی چیست؟ پاسخ آن است که:
تکالیف بر دو قسمند: اصلی و تَوَصُّلی. مطلوب ذاتی قابل تغییر نیست مانند اصل نماز که حقیقت دعا و مظهر عبودیت است و دلیل تواضع و خشوع. اما واجبات توصّلی که مکمّل غرض اصلیاند چون وضو، قیام و قعود، رکوع و سجود، قابل تغییر و تبدیلند و میتوانند در موقع لزوم به صورت دیگر نیز درآیند. این قبول بَدَل و پذیرفتن قائم مقام برای رفع حَرَج است، زیرا اگر شرع مقدس سخت گیرد نقض غرض شود و تولید مرض، «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ»، و اگر انسان یکسره به ترک عبادت عادت کند و خود را معذور دارد، رفتهرفته دل را تاریکی فراگرفته از فیض حضور مهجور گردد. بنابراین حکمت این جایگزینی و اجازهٔ ورود به مجلس قدس، منقطع نشدن انس و الفت عبادت و عدم گرایش به اهمال و مسامحت است تا دل به خدا متصل گشته آرام گیرد.
شرط حضور در پیشگاه الهی خضوع و انکسار است. اکنون سالک نظر به عذری که از استعمال آب یا عدم دسترسی به آن دارد، جبران آن به اظهار خضوع و تواضع بیشتر کند تا بدین وسیله بندگی خود را نسبت به خدا اعلام دارد. چه از معانی دست بر خاک زدن و بر روی خود کشیدن، اظهار خاکساری و فروتنی است، که اقتضای درخواست عفو و تقاضای حمایت و شمول عنایت همین است. علاوه بر آن، باید دانست که خاک نیز در مبارزه با میکربها، به شرط پاک بودن در حکم آب است «فَتَیمَّمُوا صَعیٖداً طَیِّباً».
اما ساقط بودن تکلیف نماز و روزهٔ بانوان در ایام عادت ماهانه، ترک عبادت محسوب نمیگردد. زیرا نظر از عبادت، حصول خیر معنوی و کمال تقرّب است که مقدمهٔ آن صحت روحی و جسمی است، و حیض نوعی بیماری و ناراحتی است «یَسئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُل هُوَ اَذیً».
پارهای امراض جسمی، نه علت ضعف روحیاند و نه آثارشان روح را از تعادل خارج کند. لکن در این حالت به علت ضعف روحی زیاد در اکثر زنان، قیام به عبادت سبب حصول خیر معنوی نشده چه بسا موجب خسارات جسمی و روحی گردد. از اینرو با ملاحظهٔ کمال خیر دنیوی و اخروی و ظاهری و باطنی افراد، امر است در این حال به خودداری از عبادت. البته این ایام را حداقل و حداکثری است واِلّا در صورت فقدان شروط، چه بسا این مدت ماهها و حتی سالها به طول انجامد.
در احکام الهی گرچه به وضو و غسل امر است، اما این وضو و غسل موجب تطهیر کالبد جسمانی است نه تطهیر روحانی. تطهیر جسمی بدون همراهی تطهیر روحی، انسان را به هدف اصلی نرساند. منشأ همه رذایل اخلاقی و هلاکتها نفس است و مأموریت حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء برای تطهیر آن است. تطهیر نفس از عیوب بسی مهمتر از تطهیر از اَحداث است چه، قَذَرات نفسانی ممکن است سالها در نفس باقی بماند، لذا مدتها مجاهدت باید تا نفس از عیوب پاک گردد.
تطهیر اَحداث به وضو و غسل امکانپذیر است و تطهیر نفس با عقل سلیم. هرچه مراتب ایمان و علم و معرفت بیشتر باشد، عقل باطنی انسان قویتر بوده و حصول این طهارت قلبی بیشتر میسّر است.
حضرت امام صادق(ع) میفرماید: رعایت اِسباغ در وضو لازم است. اِسباغ از لحاظ ظاهر، کامل نمودن وضو است به رساندن آب به همهٔ اعضاء وضو، و رعایت آداب و مستحباتی است که از شرع اَنور رسیده. اما طُهرِ سابِغ برحسب معنی باطن، طهارت تمام وجود است از ظاهر و باطن و قلب و فکر تا نقطهای از وجود وضو گیرنده و نمازگزار آلوده به نجاست گناه و پلیدی رذایل اخلاقی نباشد.
بنابراین عارف الهی را علاوه بر غسل و وضوی ظاهری، وضو و غسل دیگری است. وضو و غسل از آب عشق و انقطاع؛ وضو و غسل از آب عهد الهی. اگر وضو و غسل ظاهری در پارهای موارد واجب است، بر سالک عارف است که هر آنی با وضو و غسل باطنی باشد که وظایف او ماورای سایرین است.
بزرگان فرمودهاند: «اَلوُضُوءُ اِنفِصالٌ وَ الصَّلٰوةُ اِتِّصالٌ»؛ تا در وضو انفصال حاصل نشود در صلات، اتصال نیست. چون این انفصال و اتصال جمع شود، کمالیت صلات حاصل آید. در این مقام است که جهت برخیزد و قبلهٔ باطنی نمودار گردد و این حقیقت عیان گردد که احکام قبله و کیفیت صحت و یا انحراف از آن در فقه الهی، در معنا اشاراتی است بر قبلهٔ باطنی و ازلی دلها. تجلی کاملهٔ قبله ازلی در قلب انسان کامل است که نشیمنگاه حقتعالی است. آری انسان کامل، قبله کل در حرکت اِستکمالی انسانهاست و حرکات جزئی و کلی او سرمشق همه است. ثمرهٔ شجرهٔ طیّبه وجودیه و ایجادیه اوست و تبعیت از او شرط حقیقی سعادت در دنیا و عقبیٰ است.