گفتار چهاردهم
آثار الهی تجلی روح
وقتی روح الهی، خود را در معرض ظهور و بروز گذارد قوای جسمانی ضعیف و قوای روحانی قوی گردد، آن وقت است که انسان به خلعت خلافت حقتعالی مفتخر شده و دستگاه سلطنت خدایی خود را در صدر دل پهن کند و مملکت دل را تسخیر نموده و قوای طبیعی و حیوانی را تحت حکومت خود درآورده و هر یک از آنها را به خدمتی که لایق رتبه و مقام اوست امر میفرماید.
عقل را به وزارت، انتخاب و چراغ شرع را در پیش رو رهنما و قلب و دل را در حضور سلطان ازلی دائمالحضور، قوهٔ غضب را پاسبان و دربان، قوهٔ وهم را خزانهدار و قوهٔ شهوت را مشغول به حمل و نقل لوازم مملکتی؛ اعضاء بدن، هر کدام به سهم و نوع خود در مقام اجراء اوامر سلطان روح میباشند. چون اول امر، قوای روحانی ضعیف و قوای جسمانی غالب است لذا در تقویت روح محتاج به انجام اعمال شاقه و ریاضات صعبه مشروعه میباشد.
یگانه چیزی که انسان را به حقتعالی نزدیک میکند ظهور روح الهی است در مملکت بدن، این است که در قرآن مجید شرافت روح را به جایی میرساند که در شأن او میفرماید: «ونَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی». آن لطیفه الهی و آن شعاع نور احدی به مرگ فانی نمیشود بلکه او قائم به حقتعالی و باقی به بقای اوست، به فنای بدن نیز بر قوت و شدت نورانیت او افزوده میگردد.
شناختن نفس و روح وقتی انسان را میسر گردد که آثار سلطنت و فرمانروایی روح الهی در مملکت بدن ظاهر شود و بر قوای حیوانی غالب آید و حکم او در اعضاء بدن نفوذ نماید وگرنه به هیچ وجه انسان راهی به شناسایی او نخواهد یافت، زیرا او از عالم ملکوت و مجردات است. انسان مادامی که اسیر سرپنجه قوای حیوانی و مادیات است، هرگز او را نمییابد؛ نفس ناطقه و روح مجرد تا پشت پرده قوای حیوانی محجوب گشته، چگونه انسان میتواند او را بشناسد!؟
در انسان سوای اجزاء خارجی و اجزاء داخلی و قوای حیوانی، یک حقیقت نورانی و یک لطیفه ربانی و یک جوهر غیر جسمانی وجود دارد که حقیقت انسان همان است، عالم و عارف اوست و به وسیله آن انسان از سایر حیوانات امتیاز یافته و لایق منصب خلیفه الهی گشته است.
چنان که به عقل و نقل و برهان و وجدان ثابت شده و جای هیچ شک و تردیدی نیست که خداوند متعال در انسان یک قوه و حقیقت دیگری تعبیه کرده و به واسطه آن از سایر حیوانات امتیاز پیدا کرده که انسان واقعی اوست و اول چیزی که پروردگار عالم از کتم عدم بر عرصه وجود آورد، آن «حقیقت وحدانی» یعنی روح الهی بود.
آن «حقیقت وحدانی» را به اعتباری عقل گویند، زیرا که قوهٔ درّاکه و نفس ناطقه انسانی از شعب اوست؛ به اعتبار دیگر روحش نامند، چون سبب حیات است؛ به اعتباری نورش خوانند زیرا نور چیزی است که به ذات خود ظاهر و مُظهر غیر باشد و به اعتباری قلمش نامند چون واسطه و سبب نقوش کائنات است و در اخبار هم اطلاق عقل و روح و نور و قلم بر آن شده است.
روح الهی انسان را باطناً به سوی حق دعوت کرده و رهنمایی به عالم وحدت میکند. اوست رسول باطنی و منادی پروردگار، علیالدوام گوید: عازم سفر شو و پشت به عالم ظلمانی طبیعت و رو به عالم نورانی الوهیت نما. هر قدر سلطنت روح الهی در مملکت بدن نافذتر شود انسان را بیشتر مجذوب الهی میگرداند.
این سفر، مسافرت به بدن و پیمودن جاده ظاهری و رسیدن به مکان جسمانی نیست بلکه پیمودن راه باطن و رسیدن به سرحد عبودیت و ربوبیت است. مسافر، نفس آدمی است و مقصد، وصول به درگاه احدیّت است و زاد و توشه این سفر، تقوی است و مرکب سواری او، محبت به حق و اسلحه او برای دفع دشمن، توجه به حقتعالی و یاد او است. باید انسان از او استعانت جوید وگرنه به منزل نخواهد رسید.
افرادی هستند که پرده تاریک طبیعت، چشم و گوش ایشان را فراگرفته و در برطرف کردن آنها باید زحمت و مشقت بار گران ریاضات و عبادات را متحمل گردند تا این که پس از زحمت بیاندازه پرده ظلمانی را پاره کنند و به مقام مشاهده نایل آیند. این جماعت هم بالاخره مجذوب حق میگردند و از این آب و گل طبیعت و این گرداب پر بلاء دنیا به ساحل نجات میرسند، لیکن باید آن زحمات و مشقات را متحمل گردند تا استعداد حضور پروردگار متعال را پیدا کنند.
اگر انسان روش حضرات ائمه اطهار و اولیاء را سرمشق خود قرار دهد و از جاده تقوی منحرف نگردد و شرافت و دین خود را به دنیا نفروشد و زنجیر شهوات حیوانی را از پای عقل بیرون آرد و قوای عقل و فکر و اراده و محبت و خلوص نیت را در راه سعادت حقیقی به کار برد، عاقبت به مقصود خواهد رسید.
پس طالب سعادت باید قلب خود را بینا کند و گرد و غبار و خاک و خاشاک آرزو و آمال طبیعی را از پیش چشم عقل پاک کند و دل خود را از صفات بهیمی شستشو دهد و او را با اخلاق روحانی بیاراید تا آن که حالات نورانی از منبع فیض سبحانی او را حاصل گردد.