گفتار شانزدهم
زندان نامرئی غفلت
غفلت چون زنجیری است که بر گردن انسان افتاده که سرش را بالا ببرد و از پذیرفتن سخنان حکمتی ممنوعش کند، نیز مردم غافل کسانی هستند که در جلو و عقب خویش سد محکمی ساخته و ارتباط خود را با پشت سر و جلو قطع کرده و علاوه بر آن در میان آن سد، پردهای بر روی خود کشیده که هیچ چیز را نبینند. «إِنَّا جَعَلْنَا فی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ».
غفلت چون سد محکمی است برای انسان که او را از امور گذشته و آینده غافل میسازد و شخص غافل نمیداند از کجا آمده و مبدأش چیست و کدام نیرو او را به این جهان پهناور آورده و نیز نداند به کجا میرود. آیا به سوی سعادت میرود یا بدبختی؟ پس سعادتمند کسی است که هیچ وقت گذشته را فراموش نکند و از آینده نیز غافل نباشد و اگر در گذشته مرتکب اشتباهات و خطایی شده، آن اعمال زشت را جبران کند و سعی نماید تا آیندهاش صرف معصیت و گناه نگردد.
بدبخت کسی که از گذشته و آینده بیخبر و غافل باشد و نداند مبدأ و معادش کجا است. در حدیث آمده: رحمت خدا شامل آن کسی است که بداند از کجا آمده و برای چه و به کجا خواهد رفت. نظر در امور گذشته سبب میشود که انسان به قبح و عیب و نقص خویش پی برده و آنها را جبران کند و روح را که بر اثر گناه مانند آهن زنگ زده گردیده بود در آتش ندامت و پشیمانی، آن زنگها و تیرگیها را از بین ببرد تا درنتیجه صفا و جلای روح بازگردد.
بنابراین کسی که اصلاً نداند که نمیفهمد، به اصطلاح، جهل مرکب داشته باشد یا در زندان مادیت محبوس و در دریای شهوت غرق و گرفتار تخیلات پست مادی گردد و از جلو و عقب خویش سد محکمی سازد، چنین شخصی از انسانیت منقطع است.
علامت دیگر غافل این است که «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»؛ در این آیه شریفه صفت دیگری برای غافلین بیان شده و این صفت کسانی است که در آخرین درجه غفلت باشند به نحوی که دو چیز متضاد در نزد ایشان یکسان باشد: خوبی و بدی، کوری و بینایی، دانش و جهل، انذار و عدم انذار و مانند اینها.
چنین مردم غافلین هستند که بر دلهایشان قفل بسته و دریچه فهم را به روی خود نگشایند. در بیان انذار حضرت رسول اکرم(ص) نقصی نیست، زیرا که اگر شنوندگان مانعی برای استماع داشته باشند و سخن پیغمبر را نپذیرند، تقصیر و کوتاهی از شنونده است نه گوینده.
در آیه قبلی خداوند متعال غافلین را به زندانیانی که در اطاق در بسته محبوس بوده و ارتباطی با خارج نداشته باشند، تشبیه میکند ولی در این آیه انحطاط بیشتری برای غفلتزدگان و متمرّدین از دستورات انبیاء قائل شده است. مرد زندانی که دست و پایش به زنجیر بسته شده ممکن است بدان ببالد که دلش آزاد است و دریچه فهم به رویش باز ولی کسانی که در آخرین درجه غفلت به سر میبرند، علاوه بر این که خود را میان سدها محبوس کرده و زنجیر بیخبری به گردن انداختهاند، دریچه دل را نیز به قفل بستهاند که مانع نفوذ سخنان حق و کلام مستدل گردد، گویا که ایشان اصلاً قلب ندارند!
روزی که راه حس و شعور و ادراک برای انسان مسدود گردد و قوهٔ تشخیص و تمیز خود را از دست بدهد، مردهای است متحرک. کسی که با این مردگان زندهنما سر و کار داشته باشد، هر قدر هم دارای قوهٔ بیان و جاذبیت سخن باشد نمیتواند این مردگان را زنده و خفتگان را از خواب بیدار کند. این است که خداوند متعال میفرماید: ای پیغمبر، انذار و عدم انذار تو درباره آن غافلین یکسان است بلکه سخنان تو به کسانی مؤثر است که خود را برای پذیرفتن سخنان حق آماده کنند: «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وأَجْرِ کَرِیم». ایشانند که همیشه خود را برای تحصیل و پذیرفتن تعالیم عالیه آماده میکنند.
حصول علم مراتبی دارد:
مرتبه اول- با خواندن و نوشتن و از طریق اکتساب و استفاضه صحیحه حاصل آید.
مرتبه دوم- تجلیات الهی است که از جانب حقتعالی به انسان افاضه میشود که معرفت تامه در جمیع مراتب از آن حاصل آید.
مرتبه سوم- حبهای است که خداوند متعال در اولاد آدم به ودیعت نهاد و به دنیا فرستاد که زحمت کشیده و آن را به آب اعمال صالحه و ریاضات و مجاهدات آب دهد و ثمرهای دریابد.
ایشانند که جان خود را به تقوی آراسته و از علایق مادیات وارستهاند، فکر ایشان همواره در عالم قدس در طیران است؛ ایشانند که قلب خود را همواره برای قبول تجلیات الهی مستعد میکنند. چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به جناب کمیل میفرماید: ای کمیل روی زمین هرگز از ایشان خالی نباشد که عده ایشان بسیار کم است ولی مقام و منزلت ایشان نزد حقتعالی بس عظیم است. بعضی از ایشان ظاهر و مشهور باشند و بعضی خائف و مغمور، آنچه را که اهل ثروت و نعمت دنیا بر خود سخت گرفتهاند، ایشان آنها را بر خود آسان نمودهاند. ایشان به ابدان، مصاحب اهل دنیایند ولی ارواحشان در عالم قدس الهی سیر میکنند.