گفتار هفتم
خصوصیات خواطر نفسانی و شیطانی
چون شیطان از آتش است به هر جا که افتاد، زود جای خود را میگشاید و با اندک مایهای که یافت در نهایت سرعت توالد و تناسل میکند و جای خود را به مجرد این که راهی در خانه دل یافت، وسیع میکند. اخلاق حسنه حکم وسط و میان را دارند و صفات رذیله حکم اطراف و جوانب را دارند؛ وسط هر چیزی بیش از یکی نیست ولی اطراف و جوانب،، بی حد و بینهایتاند. چون شیطان جای خود را در دل محکم نمود توالد و تناسل میکند و در اطراف و جوانب آن، آتشهای دیگری پیدا میشوند و اگر آدمی دل را به خیال فاسدی داد، شعَب و راهها به خیال او میرسند و از خیال معصیتی چندین خیال معاصی دیگر متولد میشوند و هرگز به جایی منتهی نمیگردند.
هر یک از اخلاق راهی است به مقصود و راه به هر منزل یکی است و بیراهه از حد و حصر متجاوز است، پس درهایی که در معبر شیطان است از حساب بیرون و دری که راه مَلک است یکی است و لشکری که راه آن بیشتر، غلبه آن بیشتر و آسانتر است و به این مطلب در قرآن مجید هم تصریح شده که میفرماید: «وَ أن هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ»؛ و این که این راه من است که راست است، پس پیرو آن راه باشید و پیروی نکنید از راههای دیگر تا این که شما را از راه راست متفرق سازد.
روزی حضرت رسول اکرم(ص) از برای اصحاب خود یک خط کشیده فرمودند: این راه خداست و بعد از آن خطوط بسیار کشیدند از چپ و راست و فرمودند: این خطوط راههایی هستند که به هر راهی شیطان نشسته و آدمی را به خود میخواند و با وجود اینها شناختن راه راست مشکل و محتاج به راهنمای حاذق است و دری که راه فرشتگان است مسدود و بسته است و درهای شیطان مفتوح و بر انسان است که در مفتوح را ببندد و در پنهان بسته را بگشاید؛ با این اطمینان شیطان گفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛ پس به عزت تو که حتماً همه آنها را میفریبم، مگر از آنها بندگان خالص شده تو را.
این ملعون بسا باشد که تلبیس کند و حق و باطل را مشتبه نماید و لشکر خود را به لباس مَلک ملبّس سازد تا آدمی را به مهلکه افکند. ضرر وساوس شیطانیه عظیم و عاقبت آن وخیم است و میل به باطل اسهل و آسانتر است لیکن میل به سوی حق بسیار سخت است. میل به باطل دل را سبب تیرگی و ظلمت و نفس را باعث افسردگی و کدورت میگردد. پیدا کردن راه راست مشکل است به خلاف، راههای باطل بر همه کس واضح و روشن است.
اغلب خیال آدمی در پیدا کردن راههای مکر و حیله و شیطنت و خدعه و کیفیت وصول به شهوات و نیل به لذات است. همیشه در دل خود مشغول منازعه با خصمان و دفع دشمنان و بسا میشود که فرض مخالفت و عداوت دوستان کرده و دل خویش را مشغول تنبیه و مؤاخذه و جوابگویی ایشان میکند؛ روز و شب خود را صرف مینماید به خیالاتی که دل را سیاه و دنیا و دین را تباه میکنند. جمیع تخیلات فاسده، خواه درباره امور مباح و یا غیر آن، مشترکند در احداث ظلمت و کدورت در دل اما در معصیت بودن وقوع عذاب بر آنها یکسان نیستند.
پس آنچه تخیل در امور مباحه و تفکر در آنها باشد مطلقاً گناهی نیست و در امور غیر مشروعه مجرد تخیل و خطور در دل اگر بیاختیار باشد، باز هم مؤاخذه و عقابی بر آن نیست؛ زیرا تکلیف به امری که از تحت اختیار بیرون است، جایز نیست و اگر به قصد باشد و دل خود را با اختیار مشغول تخیل سازد و مصمم باشد بر انجام آن یا تأسف خورد که چرا فلان معصیت را در فلان موقع که میسر شد نکردم، چنین شخص عاصی و گناهکار و مستحق عذاب است. همچنین است اگر مصمم به انجام فعلی شود مانعی روی دهد و نکند لیکن اگر مصمم شود و قبل از انجام آن فعل از خوف خدا ترک کند، گناهی نخواهد داشت، بلکه بر او حسنه نوشته میشود.
شیطان مانند خون در بدن انسان گردش میکند و قوهٔ واهمه و غضبیه و شهویه را به وسوسه در حرکت میآورد و از وسوسه او محفوظ نمیماند مگر کسانی که ریشه علایق دنیویه را از زمین دل کنده و به غیر از فکر یک راه مستقیم، خیالات و هموم سایر طرق را از دل خود بیرون کنند و خود را به خدا بسپارند؛ آن کسان از جمله بندگان خالص خدا هستند که شیطان ایشان را استثنا کرده «إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».